loading...
وبلاگ آشنایی با آموزه های دینی و زندگی

سوم شعبان مهدوي 

 دراعمال روز سوم شعبان ، دعايي نقل شده كه خداوند را در آن به حق سيدالشهداء عليه السلام قسم مي‌دهيم از جمله اوصافي كه در ابتداي دعا درباره‌ي ايشان آمده چنين است :

 ... أن الائمه من نسله و الشفاء في تربته و الفوز معه في اوبته و الأوصياء من عترته بعد فائمهم و غيبته حتي يدركوالاوتار و يثاروا الثار و يرضواالجبار ...(1)

... كه ائمه از نسل اويند و تربت او شفاست و سعادت با اوست در هنگام رجعتش پس از غيبت قائم ] ائمه [ تا اينكه تقاص ها را بخواهند و خون‌ها را طلب كنندو خدا را راضي نمايند .

در اين دعا از امام عصر عليه السلام و يارانشان با عنوان كساني نام برده شده كه به انتقام سيد الشهداء عليه السلام مي‌خيزند ، خون او را طلب مي‌كنند و با گرفتن تقاص آن خداوند را خشنود مي سازند آن گونه كه شام نيمه‌ي شعبان به زيارت سيد الشهداء عليه السلام بايد رفت ، روز سوم شعبان در معرض وزش نسيم ميلاد حسين عليه السلام ، نام از مهدي عليه السلام برده مي‌شود . گويي اين دو همه جا باهم‌اند . هر لحظه كه نام حسين عليه السلام برده شود ، ياد مهدي عليه السلام زنده مي‌گردد.

 

80.jpg 

 

عاشوراي مهدوي

 مي پرسي شاهدي ديگر ؟ مي‌گويم روز عاشورا . راوي خدمت امام باقر عليه السلام مي‌رسد و از ايشان مي‌پرسد :

 « در اين روز ] شيعيان [ چگونه يكديگر را تعزيت و تسليت گويند ؟ ايشان مي فرمايند بگويند :

 عظم الله اجورنا بمصابنا بالحسين و جعلنا و إياكم من الطالبين بثاره مع وليه الإمام المهدي من آل محمد(2)

خداوند اجر ما را در مصيبت حسين بزرگ دارد و ما و شما را از خون خواهان او به همراه وليش امام مهدي از خاندان پيامبر قرار دهد .

 باز مي‌بيني روز عاشورا بر قله‌ي مصائب بايد نام صاحبمان را صدا بزنيم تا بلكه انعكاس اين صدا نداي خيزش و خون خواهي باشد و ما را نيز از اين خون خواهان قرار دهند . مسلماً شمشير زدن در ركاب امام عصر عليه السلام به اين هدف ياري كردن دين خداست و تكاپويي است در جهت تحقق وعده‌ي الهي خداوند بر فرشتگان عزادار !

 

توصيف امام حسين عليه السلام از امام عصر عليه السلام و يارانش

سيدالشهداء چنين به توصيف امام عشق و شمشيرمي‌پردازند :

 نهمين فرزند من صاحب امر است و اوست كه ميراث ] خدايي [ را تقسيم مي‌كند و او زنده است .(3)

« و هو حي » و او زنده است .اين كلام امام حسين عليه السلام در وصف حضرت صاحب عليه السلام را بگذار كنار . آنچه شب نيمه شعبان در زيارت سيدالشهداء عليه السلام خواندي :« تو كشته‌اي اما نمرده‌‌اي .» مي‌بيني كه اين هر دو بزرگوار به حيات بي‌زوال يكديگر شهادت داده اند . امام حسين عليه السلام با يادآوري امام عصر عليه السلام به همه ي ما تذكر مي‌دهند كه خداوند يك شبه كار صاحب عالم را اصلاح مي‌كند و ايشان را به فرياد شب زدگان و دلمردگان مي‌رساند . حضرت سيدالشهداء عليه السلام چنين مي‌فرمايند :

.. يصلح الله أمره في ليله(4)

خدا امر ]فرج [ او را يك شبه اصلاح مي‌كند .

 در كلام امام حسين عليه السلام اميد به ظهور موج مي‌زند و اين نويدي است براي منتظران امام عصر عليه السلام كه بدانند ظهور مي‌تواند بدون مقدمه و يكباره صورت پذيرد . اينگونه دست از دعا برندارند و دل به يأس نسپارند . چرا كه به قول سيد الشهداء عليه السلام عمر تاريخ به سر نمي‌رسد مگر آنكه روز ظهور طلوع كند .

 لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يخرج رجل من ولدي(5)

اگر از عمر دنيا جز يك روز مانده باشد خدا آنقدر آن را طولاني مي‌كند تا مردي از اهل بيت من خروج كند .

 در انديشه‌ي سيدالشهداء عليه السلام همه‌ي ائمه‌ مهدي‌اند . اولين مهدي اميرالمومنين عليه السلام و واپسين مهدي امام عصر عليه السلام .

 و آخر هم التاسع من ولدي و هو القائم بالحق يحيي الله تعالي به الارض بعد موتها و يظهر دين الحق علي الدين كله و لو كره المشركون . له غيبه يرتد فيها قوم و يثبت علي الدين آخرون فيؤذون و يقال لهم « متي هذا الوعد إن كنتم صادقين » اما إن الصابر في غيبته علي الأذي والتكذيب بمنزله المجاهد بالسيف بين يدي رسول الله ....(6)

و آخرين آنها نهمين فرزند من است و او قائم به حقيقت است كه خداوند زمين را پس از مرگش به واسطه‌ي او زنده مي كند و دين حق را بر تمام اديان برتري مي‌بخشد هر چند مشركان را خوش نيايد براي او غيبتي است كه عده‌اي در آن مرتد مي شوند و عده‌اي بر دين خدا ثابت مي‌مانند پس مورد آزار قرار مي‌گيرند و به آنها گفته مي شود « آن وعده چه هنگام است اگر راست مي‌گوييد ؟» آگاه باشيد كه صبر كننده بر عذاب و تكذيب ] در آن زمان [ همانند مجاهد شمشير زن در ركاب رسول خداست .

 در عصري كه اعتقاد به امام زمان عليه السلام كجروي و خرافه پرستي و ارتجاع شمرده مي شود ،‌و در زماني كه دم زدن از آن بزرگوار از ديد خيلي‌ها مطلوب نيست ،‌و همگي به غربت او راضي شده‌اند ، خوشا به كساني كه بر آزارها شكيبايي مي‌ورزند و از تكذيب و انكارها نمي‌هراسند .

 اين افق را امام حسين عليه اللام قرن‌ها قبل براي من و تو ترسيم نموده و اجر اين صبر را شمشير زدن در ركاب رسول خدا صلي الله عليه و آله تصوير فرموده است در حقيقت ايشان با اين بشارت‌ ما را توصيه فرموده‌اند كه دست از ياري فرزندشان نشوييم و از راهي كه برگزيده‌ايم عقب نكشيم و وقتي از ما مي‌پرسند « متي هذا الوعد إن كنتم صادقين » پاسخ بدهيم « أليس الصبح بقريب » آيا صبح نزديك نيست ؟

 

41.jpg 

 

قيام عاشورايي قائم عليه السلام

زمين مرده به تعبير ابا عبدالله الحسين عليه السلام با نفس مسيحايي امام عصر عليه السلام زندگي مي‌يابد و دين خدا به رغم اكراه كفار همه‌ي زمين را خواهد پوشاند . مي‌بيني پيوستگي را ؟ آن روز ، روز عاشوراست و ظهور عاشورايي آيت ديگري از بستگي اين دو سرور دوست داشتني :

يقوم القائم يوم عاشوراء(7)

قائم روز عاشورا قيام مي كند .

 

زيارت عاشوراي سيد الشهداء عليه السلام

 روز عاشورا زيارت سيد الشهداء عليه السلام ثوابي افزون دارد ، به گونه‌اي كه زائر حضرتش در اين روز همانند كسي است كه پيش روي ايشان جهاد كرده و در خون خود غلتيده . (8) و كسي كه چنين امام حسين عليه السلام را ياوري كند اين گونه توسط پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بشارت داده شده :

پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله به جگر گوشه‌شان امام حسين عليه السلام فرمودند :

طوبي لمن يقتل حولك (9)

خوشا به آن كه در اطراف تو به شهادت رسيد .

 

پی نوشتها :

(1)          مفاتيح الجنان ،‌اعمال روز سوم شعبان .

(2)          مفاتيح الجنان ،‌اعمال روز عاشورا .

(3)          بحار الانوار ، ج 51 ، ص 132 .

(4)          همان ، ص 132 .

(5)          همان ،‌ص 133.

(6)          همان ، ص 133.

(7)          بحار الانوار ، ج 52 ، ص 297 .

(8)          كامل الزيارات ، ص 191.

(9)          همان ،‌ص 57 .

بيش از بيست ماه از آغاز جنگ تحميلي استكبار عليه جمهوري نوپاي اسلامي ايران مي گذشت و شهر خرمشهر همچنان در چنگ نيروهاي ارتش عرق قرار داشت . عمليات فتح المبين در منطقه غرب دزفول و شوش اخيرا به پايان رسيده و نتايج شگفت انگيز آن روح تازه اي را در كالبد رزمندگان اسلام دميده بود . فرماندهان جنگ بر آن بودند تا فرصت ابتكار عمل و كشاندن جنگ به يك شكل فرسايشي و بلند مدت از دشمن گرفته شود ، به ويژه آنكه فصل گرماي طاقت فرساي جنوب كشور در راه بود .

عمليات پيروزمندانه فتح المبين كه با آزاد سازي بخش گسترده اي از خاك خوزستان در شمال غرب اين استان پايان پذيرفته بود ، راه را براي آزاد سازي مناطق خرمشهر ، شلمچه ، هويزه و بخش هاي ديگر هموار ساخته بود ، چرا كه اين منطقه وسيع بر خلاف منطقه عملياتي فتح المبين فاقد عارضه و ناهمواري زميني بود .

البته دشمن در غرب رودخانه كارون كه در قلب خرمشهر جاري است ، استحكامات و موانع پيشرفته را احداث و 36 هزار نفر از نيروهاي خود را در خطوط پدافندي پيچيده اي متمركز و مستقر كرده بود . گذر از چنين خط مرگباري به يك معجزه و كاري خدايي شبيه بود . همچنان امام خميني ، فرمانده كل قوا به محض آزاد شدن خرمشهر فرمودند : خرمشهر را خدا آزاد كرد .

 

beitolmoghaddas.jpg

 

سر انجام در ساعت 30 دقيقه بامداد 10 ارديبهشت ماه 1361 نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران قرارگاه مشترك كربلا سپاه و ارتش و 3 قرارگاه عملياتي قدس در منطقه سوسنگرد و محور شمالي كرخه كور ، قرارگاه فتح در منطقه دارخوين و قرارگاه نصر در شمال خرمشهر ، حمله سراسري خود را از منطقه عمومي رودخانه كرخه كور و غرب رود كارون به منظور آزادسازي خرمشهر و مناطق شمال آن و عقب راندن دشمن از مرز بين المللي آغاز نمودند . همچنين از سوي ستاد جنگ مقرر شده بود تا در جريان اين عمليات ، شهر هاي اهواز ، حميديه و سوسنگرد از برد توپخانه سنگين و دوربرد دشمن خارج شود . پيش از آغاز عمليات ، از سوي قرارگاه كربلا ، رمز حمله با نام مبارك يا علي بن ابي طالب در روز سيزدهم رجب و در نخستين دقايق دهم ارديبهشت ماه 1361 به نيروهاي تحت امر صادر شد .

پس از 25 روز تلاش براي آماده سازي مقدمات و انجام طرح بزرگ عمليات ، به منظور رويارويي با مشكلات احتمالي ، از جمله آب گرفتگي هاي غير طبيعي كه دشمن ير سر راه رزمندگان ايراني ايجاد كرده بود و پيچيدگي مواضع و حجم ماشين آلات زرهي و نيروهاي پياده دشمن و انجام چهار مرحله عمليات تهاجمي در منطقه اي به وسعت 6000 كيلومتر مربع ، همه چيز براي يك حمله بزرگ مهيا شد .

سرانجام در تاريخ سوم خرداد ماه 1361 خرمشهر كه با 34 روز مقومت غيورانه ئر برابر دشمن سقوط كرده بود ، پس از 575 روز اشغال و ويران شدن خانه ها و اماكن عمومي و دولتي ، در كمتر از 25 روز آزاد و پاكسازي شد و به آغوش ميهن اسلامي بازگشت .

بازتاب اين پيروزي شگرف تا مدت ها در رسانه هاي جهان در صدر تمام اخبار و گزارش ها بود . فتح خرمشهر به منزله بزرگترين پيروزي نظامي – سياسي جمهوري اسلامي در جريان جنگ تحميلي و مهلك ترين ضربه به پيكره دشمن تلقي شد .

طي عمليات پيروزمندانه بيت المقدس اين خسارات به دشمن وارد آمد :

1- لشكر هاي 3 زرهي ، 11 و 15 پياده دشمن درمحور خرمشهر ، به ميزان 80 درصد منهدم شدند .

2- لشكر هاي 5 مكانيزه و 6 زرهي در محور شمالي عمليات با فرار و عقب نشيني به ميزان 20 درصد آسيب ديدند .

3- لشكر هاي 9 و 10 زرهي كه در عمليات فتح المبين آسيب ديده بودند هر يك به ميزان 20 درصد ، لشكر 7 پياده 40 درصد ، و يك لشكر زرهي كه در آخرين روزهاي سقوط خرمشهر ظاهر شد به ميزان 20 درصد منهدم شدند .

4- تيپ 10 زرهي به ميزان 30 درصد منهدم . تيپ هاي 31 ، 32 و 33 نيروي مخصوص كه به هنگام تجاوز به خرمشهر نقش اساسي داشتند ، ضربات سنگيني را متحمل شدند.

5- تيپ هاي 9 ، 10 ، 20 و 113 گارد مرزي و تيپ هاي 238 و 501 پياده 50 درصد منهدم شدند و نيروهاي آنها به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند .

6- تيپ هاي 416 ، 417 ، 601 ، 602 و 603 به ميزان 50 درصد و تيپ 109 پياده به ميزان 60 درصد منهدم شدند . همچنين گردان هاي شناسايي حنين و حطين آسيب ديدند .

در مجموع چهار مرحله عمليات ، بيش از 16500 تن از نيروهاي دشمن كشته و زخمي و 19000 نفر نيز اسير شدند . علاوه بر بند خرمشهر ، مناطق و تاسيسات ديگري طي اين عمليات آزاد شدند كه عبارتند از :

1 – پادگان حميد ، جفير ، حسينيه و شهر هويزه

2 – جاده مهم و مواصلاتي اهواز – خرمشهر

3 – آزاد سازي 180 كيلومتر از خط مرزي و 5038 كيلومتر مربع از مناطق اشغالي

4 – جاده مواصلاتي سوسنگرد – هويزه

5 – خارج شدن بخش وسيعي از خاك جنوب ايران از زير آتش توپخانه سنگين دشمن

6 – تصرف و تامين 12 پاسگاه مرزي

تجهيزات و جنگ افزار هاي منهدم شده دشمن نيز بدين شرح است :

1 – 285 دستگاه تانك و نفربر

2 – ده ها انبار مهمات

3 – 40 فروند هواپيما

4 – 2 فروند هليكوپتر

5 – چندين دستگاه لودر و ماشين هاي مهندسي – رزمي

6 – 500 دستگاه خودرو

7 – ده ها قبضه توپ سنگين و سبك

8 – مقدار قابل توجهي از تيربارهاي گوناگون و سلاح هاي سبك و سنگين

همچنين غنايم فراواني به دست رزمندگان اسلام افتاد كه عبارتند از :

1 – 105 دستگاه تانك و نفربر

2 – ده ها انبار مهمات

3 – 95000 عدد انواع مين

4 – صد ها دستگاه خودرو سبك و سنگين

5 – تعداد قابل توجهي لودر ، بولدزر و ماشين هاي مهندسي – رزمي

6 – 18 قبضه توپ 130 ميليمتري

7 – هزاران قبضه سلاح انفرادي

 

خلاصه گزارش عملیات :

نام عمليات : بيت المقدس ( الي بيت المقدس )

زمان اجرا : 10/2/1361

مدت اجرا : 25 روز

مكان اجرا : منطقه عمومي رودخانه كرخه و غرب رود كارون

رمز عمليات : يا علي ابن ابي طالب

تلفات دشمن : 35500 نفر كشته ، زخمي و اسير

ارگان هاي عمل كننده : سپاه و ارتش

اهداف عمليات : آزاد سازي خرمشهر و خارج ساختن شهر هاي اهواز ، حميديه و سوسنگرد از برد توپخانه سنگين دشمن – طي چهار مرحله

بسم الله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن .
حاجي داشت حرف مي زد و سبزي پلو را با تن ماهي قاطي مي كرد.
هنوز قاشق اول را نخورده ، رو به عباديان كرد و پرسيد : عبادي ! بچه ها شام چي داشتن؟ همينو. واقعاً ؟ جون حاجي ؟

 

21.jpg
نگاهش را دزديد و گفت : تُن رو فردا ظهر مي ديم .
حاجي قاشق را برگرداند . غذا در گلويم گير كرد .
حاجي جون به خدا فردا ظهر بهشون مي ديم .
حاجي همين طور كه كنار مي كشيد گفت : به خدا منم فردا ظهر مي خورم .
من زودتر از جنگ تمام مي شوم

وقتي به خانه مي آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم .
بچه را عوض مي كرد ، شير برايش درست مي كرد . سفره را مي انداخت و جمع مي كرد ، پابه پاي من مي نشست ، لباس ها را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و جمع مي كرد .
آن قدر محبت به پاي زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي خانه ؛ ولي من تا محبت هاي تو را جمع كنم ، براي يك ماه ديگر وقت دارم .
نگاهم مي كرد و مي گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داري .
يك بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام مي شوم وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم تمام اين روزها را چه طور جبران مي كردم.
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

چون پخش این بحث در ایام سوگواری و شهادت حضرت زهرا(س) است، بحثمان در مورد گوشه‌ای از زندگی حضرت زهرا(س) است. به نظر رسید چون بحث در مورد حضرت زهرا(س) است، مستمعین هم خواهران باشند. این بود كه جمعی از خواهران آموزشیار به دفتر سوادآموزی تشریف آوردند و امروز در خدمتشان هستیم. بهتر است كه زن‌ها و دخترانی كه در خانه هستند نیز خوب به این بحث توجه كنند. بحث امروز ما شامل چند قسمت است.
1- معنای فاطمه چیست؟
2- سختی‌ها در زمان پدر
3- سختی‌ها در زمان شوهر
4- بانوی نمونه
5- فضائل حضرت زهرا(س)
6- خط رهبری و سیاسی

جمادى غرق شادى بود آنشب
بشارت را منادى بود آنشب
خدا را شهر مكه ، شهر قرآن
به تاييد قضا شد نور باران
حرم سر تا قدم شور و شعف بود
شكوه راز خلقت را هدف بود

منا و مروه اذينى دگر داشت
خم گيسوى شب چينى دگر داشت
كمان ركن را تيرى دگر بود
صفا را سعى و تكبيرى دگر بود
مقام از بى مقامى داد مى زد
شرر بر كاخ استبداد مى زد
شفق ، شعر طلوع فجر مى خواند
حديث ايه هاى قدر ميخواند
فلق معراج شب را ساز مى كرد
گره از كار رجعت باز ميكرد
سحر سوداگر شور و طرب بود
طرب چشم انتظار مرگ شب بود
قمر گيسوى خود را تاب ميداد
قضا لوح قدر را اب ميداد
سپيده اخم خود را باز ميكرد
افق را سينه چاك ناز مى كرد
موذن دم بدم تكبير ميگفت
به ما از ايه تطهير ميگفت
غلم بر قاف شب كوبيد خورشيد
مى از جام فلق نوشيد خورشيد
زمين ابستن نص علق بود
زمان ائينه دار لطف حق بود
وجود واجب استاد هستى
تجلى كرد در ابعاد هستى
خديجه تا زهستى نيست گرديد
ز هستى نمره او بيست گرديد
به روز بيست از ماه جمادى
ندا برخاست از ناى منادى
خديجه ثروت خود را فدا كرد
فنا شد و ز فناكسب بقا كرد
ز كارش موشكافى كرد خالق
گذشتش را تلافى كرد خالق
در رحمت به رويش نيز واكرد
به او زهراى اطهر را عطا كرد
طريقت را دليل راه آمد
حقيقت را تجليگاه آمد
شريعت صورت و معناست زهرا
حقيقت قطره و درياست زهرا
چه زهرائى كه هستى هست . مستش
كليد هستى عالم بدستش
چه زهرائى ، على را پاك همسر
كه مادر هست بر شبير و شبر
پدر او را نه ختم مرسلين است
كه او بر خاتم خاتم نگين است
خدا را شاهكار خلقت آمد
كه بر اسرار هستى علت آمد
شكوفا شد به امر وحى سرمد
گل بى خار گلزار محمد
به مدح او قلم درمانده گردد
به وصفش واژه ها شرمنده گردد
ورا ذرات عالم مى شناسند
زادم تا به خاتم مى شناسند
نه تنها دم زند ادم ز وصفش
زند دم خالق اعظم ز وصفش
شكوه رمز يا زهراست زهرا
قرار نوح در درياست زهرا
به زهرا تا توسل كرد آتش
به ابراهيم حق شد سرد آتش
چه نامش برد موسى ، موسوى شد
كليم حق ز فيض معنوى شد
مسيحازد چو بر دامان او دست
گسست از فرش دل ، در عرش بنشست
بلى صديقه كبرى است زهرا
قرار كل ما فيهاست ، زهرا

شفاعت در جزا پابست زهراست
نجات ما همه در دست زهراست

و سلام نام خداست...

پیکر بی ‌جان پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله ی و سلم) هنوز دفن نشده بود که عده‌ای در سقیفه ی بنی ساعده جمع شدند و برای جانشینی پیامبر خدا به شور و مصلحت اندیشی پرداختند و به خواست و سلیقه ی خودشان، ابوبکر را به عنوان خلیفه ی اول انتخاب کردند و با وی بیعت کردند...

آن ها پیمانی را که در غدیر با پیامبر و علی (علیهم السلام) بسته بودند را به باد فراموشی سپردند و آن حادثه ی عظیم و بیعت چند هزار نفری را دوستی علی خواندند و قائله را به خیال خودشان تمام کردند.

حضرت امير (عليه السلام) در دفاع از حق خود، از انصار و ياران رسول خدا (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله ی و سلم) طلب ياری نمود ولی هيأت حاكمه از اين وضع احساس خطر كرده و در صدد برآمد تا با هجوم به بيت وحی، ارکان حکومت خود را محکم کند.

پس از حمله ‌ها و هتک حرمت های متعدد که به خانه ی دخت نبی اسلام (صلوات الله علیه و آله ی و سلم) شد، و سوختن خانه و شهادت حضرت محسن (سلام الله علیه) و زخمی شدن حضرت زهرا (سلام ‌الله علیها)، نامردمان که دیدند کاری از پیش نرفت تصمیم گرفتند با تحریم اقتصادی و غصب فدک، به اهل بیت پیامبر (سلام الله علیهم) فشار بیاورند و با این شیوه بلکه بتوانند سلاله ‌های پیامبر را نیز با خیال‌ های شوم خود همراه کنند.

فدک، محک الهی بود که از همان اولین ساعت اعطای آن به فاطمه (علیها السلام) با عکس‏العمل‌های موافق و مخالف روبرو شد. این برخوردها که در واقع بروز دهنده ی باطن اعتقادی مردم بود، ادامه پیدا کرد تا روزی که فدک غصب شد، و از آن روز، گران‌ سنگی شد که عیار دوست و دشمن را محک زد، و آن چه مردم در زمان پیامبر (صلی‌ الله ‌علیه و آله ی و سلم) جرأت بروز آن را نداشتند ظاهر شد و هر کس نشان داد که به راستی از غصب فدک ناراحت است یا خرسند و یا نسبت به آن بی ‏تفاوت است و برای او ارزشی مثبت یا منفی ندارد که به دفاع از آن برخیزد و اظهار نظر کند.

آری...

پرونده ی فدک باز شد تا نام دوست و دشمن را تا آخر تاریخ در خود ثبت کند!

واضح است که غاصبین فدک دو دسته‏اند: یکی آنان‌ که در حیات فاطمه (علیها السلام) شخصاً اقدام به غصب آن نمودند و دسته ی دوم آنان‌ که در طول تاریخ از غاصبین طرفداری کردند و به هر صورتی قلبشان از غصب حق فاطمه (علیها السلام) راضی بود. نام هر دو دسته ی غاصبین در دفتر فدک ثبت خواهد شد.

فدک هدیه بود... هدیه‌ای از جانب پیامبر خدا به فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) تا سندی تلخ باشد بر چهره ی خیانتکار افرادی که نفاق را در اسلام بنا نهادند....

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمٌک و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم القیامه

یا فاطمه زهرا سلام الله علیها اشفعی لی فی الجنه...

 

فاطمه از ریشه ی “ فطم ” به معنای کنده ‌شدن و جدا شدن است.

یونس بن ظبیان روایت می‌نماید که امام صادق (علیه ‌السلام) از من پرسید:
آیا می‌دانی که تفسیر فاطمه چیست؟
گفتم: مولای من! خودتان تفسیرش را بفرمایید.
ایشان فرمودند: فاطمه (سلام الله علیها) از هرگونه بدی و زشتی جدا شده بود (فطمت من الشر) و اگر مولا علی(علیه ‌السلام) با او ازدواج نمی‌نمود، از ابتدای خلقت، هیچ شخصی هم‌تراز و صلاحیت‌ داری برای ازدواج با او پیدا نمی‌شد.

منابع: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۰، باب ۲، روایت ۱، مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ هـ ق

پرسش:چرا به هنگام حمله دشمنان به خانه اهل بیت (ع)، حضرت زهرا (س) پشت درب خانه رفت؟ چرا امام علی (ع) در را باز نکرد؟

پاسخ:در مورد این که چرا حضرت زهرا سلام الله علیها در آن لحظات به پشت در رفتند، باید نکته مهمی را در نظر داشته باشیم و آن موقعیت خاص حضرت زهرا سلام الله علیها است.
قداست و موقعیت معنوی خاص حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به گونه¬ای بوده است که دقیقا می¬توان گفت نظیر موقعیت خاص رسول خدا(ص) در میان مردم بوده است و رسول خدا (ص) در موقعیتهای مختلف و با طرق متعدد جایگاه معنوی این بانوی بزرگ اسلام را برای مردم بیان نموده است، به گونه¬ای که حتی فردی مثل یزید لعنت الله علیه که قاتل فرزند فاطمه سلام الله علیها است، در مجلس شام حضرت فاطمه را با قداست و عظمت یاد می¬کند و امروز نیز در جهان اسلام فرد مسلمانی را پیدا نمی¬کنید که معرفت به عظمت و قداست آن بانو نداشته باشد، با اینکه در طول تاریخ غالب مؤلفین کتب حدیثی و تاریخی چندان علاقه¬ای به نشر فضائل اهل بیت نداشته¬اند.
خلاصه این که، زبان و قلم از بیان عظمت بانوئی که رسول گرامی اسلام(ص) در برابر او خم می¬شده و دستانش را بوسه می¬زدند، عاجز و ناتوان است.
حال با توجه به این موقعیت عظیم حضرت فاطمه(س) در میان مسلمین، قطعاً هیچ مسلمانی اصلاً به ذهنش خطور نمی¬کرد که یک مسلمان به خودش جرأت بدهد کوچکترین اهانتی نسبت به آن حضرت روا دارد و از این جهت حضرت زهرا سلام الله علیها به پشت در آمدند تا:
۱- با جایگاه و شخصیت و منطق قوی خود آنها را از خانه دور کنند.
۲- حمایت خود از حضرت علی(ع) را اعلام نمایند که مردم بدانند علی علیه السلام دارای چنان جایگاهی است که شخصیت با عظمت و با قداستی مانند حضرت زهرا(س) با تمام وجود از او حمایت می کند.
و این در واقع اتمام حجت بوده است بر آن افراد، و اگر خود حضرت علی(ع) به پشت در می رفتند، ظالمین به اهل بیت رسول الله(ع) با جرأت بیشتر به خانه حمله می¬کردند و قهراً در پی سوزاندن در، امیرالمومنین (ع) دستگیر گشته و مسئله تمام می¬شده است، و بعد¬ها می¬گغتند: دختر رسول اسلام (ص) فاطمه زهرا (س) نیز با امیر المؤمنین موافق نبود و اگر او از علی (ع) دفاع می¬کرد ما از علی (ع) دست بر می¬داشتیم. اما حضرت فاطمه(س) برای اینکه قاطع¬ترین حجت¬های الهی را بر آنها اقامه کند، به گونه¬ای که در پیشگاه خداوند متعال و پیامبر (ص) بلکه در پیشگاه تاریخ و مسلمانان هیچ عذری نداشته باشند، شخصاً به قیام برخواستند تا یک طرف حجت¬های الهی را بر علیه آنها تمام نمایند و از طرفی نهایت خباثت درونی و پلیدی درونی دشمنان را برای همیشه در تاریخ و برای همه جهانیان، آشکار نمایند.

مقدمه
در تاريخ حيات هر انسانى سه روز مهم قابل ذكر وجود دارد: روز ولادت، روز مرگ، و روز حشر و قيام .
روز ولادت مهم است و سرنوشت ساز، هم از نظر كيفيت ولادت و آغاز زندگى و هم از نظر گشوده شدن دفتر حيات؛ به همين گونه است روز مرگ كه از سوئى روز بسته شدن دفتر حيات است و از سوئى روز گشوده شدن دفترى ديگر براى آنكس كه سنت حسنه‏اى يا سيئه‏اى را در جهان پايه گذارى كرده است. و چگونه مردن و در چه راهى دفتر عمر را به پايان رساندن اهميت بسيار دارد .
و سوم روز حشر و رستاخيز انسان است كه اهميت آن بخاطر ديدن نتيجه اعمال و درو كردن حاصل كشت و درو به دنبال حساب و كيفر است. روز فصل است و روز حسرت، روز احساس غبن است و احساس ندامت، تمناى بازگشت به دنيا براى جبران بسيار است و امكان آن محال .

مسأله شهادت فاطمه (س)
مى‏دانيم كه مرگ دست رد به سينه احدى نمى‏زند و انسانها در هر سطح و درجه و شأنى كه باشند روزى بدنيا آمده و روزى مى‏ميرند. خطاب خدا به پيامبر اين است انك ميت و انهم ميتون [1] اى پيامبر تو هم زاده مرگى و روزى خواهى مرد و طبيعى است كه فاطمه (س) نيز روز ولادت و مرگى داشته باشد.
اما آنچه مهم است اين است كه برخى با مرگ خود براى هميشه مى‏ميرند و عده‏اى محدود هم هستند كه در سايه مردن خود حيات جديدى را آغاز مى‏كنند و اين امر بستگى دارد به چگونگى زندگى و در نهايت چگونگى مردن او و كار و برنامه‏اى را كه در زندگى براى خود ايجاد كرده است.
فاطمه (س) از آن گروه افرادى است كه با مرگ خود هرگز نمرده و نمى‏ميرد و با شيوه زندگى قبل از وفاتش پايه‏هاى حيات جاودانه‏اى را براى حضور مداوم در عرصه حيات تاريخ خود فراهم آورده است.
او زنده است با راه و روش خود، با سنت‏هاى حسنه‏اى كه ايجاد كرده، با مشى و قدم‏هاى استوار خود در زندگى و تلاقى و تلقى خويش از جهان و پديده‏هايش .
بدين سان ذكر داستان مرگ فاطمه (س) براى گريستن و گرياندن نيست براى نقش اهميت بارى است كه در زندگى انسانها دارد و البته ذكر اين تاريخ برانگيزاننده اشكها و عواطف است .

اهمیت شهادت مرگ او
همه چيز فاطمه (س) درس است، حتى مرگ و شيوه مردن او، او از مرگش بعنوان عاملى جهت رشد اسلام استفاده كرد و آن را حربه‏اى قرار داد تا دشمن نتواند عوامفريبى كند. و از اين ديد واقعاً بايد گفت آن مردنى خوبست كه چون مردن فاطمه (س) باشد.
او شهيده اسلام است، بانوئى است كه در راه اثبات حق و دفاع از حق به شهادت رسيد. اين مسأله مهمى است كه اگر مسأله دين و خدا نبود، و اگر مسأله دفاع از مقام ولايت و حقانيت على (ع) نبود او را با صدمه در به پهلو چه كار؟ او براى هدف اسلامى خود تلاش كرد و جان داد .
مرگ فاطمه (س) مسأله مهمى براى تاريخ حيات اسلام بحساب مى‏آيد، وسيله افشاگرى عظيمى براى معرفى دشمن و آزمايش فوق‏العاده براى اتخاذ مواضع درباره حقايق بود. فوت او دشمن و دوست را نيكو معرفى كرد و اعتراض فاطمه (س) را نسبت به ديگران نشان داد .

عوامل شهادتش
او فردى بيمار و نحيف نبود كه زود از دنيا برود، و سن زيادى هم نداشت كه بگوئيم بر اثر پيرى و سكته و مسائل زيستى مربوط به آن از دنيا رفته باشد. پس از فوت رسول خدا (ص) شرايط و دشوارى‏هائى براى او پديد آمد كه زمينه را براى مرگ پيشرس او فراهم ساختند. اهم آنها

1- شرايط روانى:
وضع و شرايطى كه از پس از مرگ پدر براى او فراهم آورده‏اند او را متأثر و مكدر ساخته بود. او پس از مرگ پدر مردم را ديد كه وصاياى رسول خدا (ص) را از ياد بردند، حق على (ع) را كه حق اسلام بود غصب كردند توطئه‏ها و نفاق‏ها جان گرفتند و صدائى هم از مردم برنيامد.
با اين روندى كه در پيش بود فاطمه (س) احساس كرد كه توطئه‏ها جان مى‏گيرند و در فاصله‏اى اندك زحمات رسول خدا (ص) را بر باد مى‏دهند، و چون شهداى را ناحق در مسير فنا و اضمحلال است. در اين گذشت بار مظلوميت شوهر هم بر اين بار افزوده شده و فراق پدر هم كه براى او دردى جانكاه بود. (انهامازالت بعد ابيهامصيبة الراس ناحلةالجسم، منهدة الركن، باكيه العين، محترقة القلب....)
اين نكته‏اورارنج مى‏داد كه مى‏ديد نه براى كمك به مستمندان بلكه تنها براى ورشكست كردن او و خاندانش و نيز براى پراكنده كردن مردم از دور و بر خاندانش فدك را از او گرفتند و حق او را پامال كردند واين‏همه‏كجروى‏وناروائى‏براى‏فاطمه(س)بسيارناگواربود.مخصوصاًكه‏دشمن‏بردرخانه‏اش‏آتش‏افروخت.

2- صدمه بدنى:
و اين مسأله‏اى است كه بسيارى از بزرگان اهل سنت مى‏خواهند بر آن سرپوش نهند در حاليكه واقعيت خلاف آن است. صلاح الدين صفدى شافعى گويد: ان عمر ضرب بطن فاطمه يوم البيعة حتى القت المحسن من بطنها [2] عمر ضربه‏اى بر شكم فاطمه (س) وارد آورد در روز بيعت (روز سقيفه) تا محسن از شكم او سقط كرد. صاحب لسان الميزان به نقل از ابن حجر عسقلانى گويد ان عمر رفس فاطمه حتى اسقطت بمحسن [3] عمر بر فاطمه (س) فشار و لطمه‏اى وارد آورد تا محسن او سقط شد.
روايات شيعه هم در اين زمينه بسيارند از جمله مجلسى بحث از ضربات قنفذ بر پيكر فاطمه (س) دارد كه زمينه را براى رنجورى و بسترى شدن او فراهم كرد. [4] صاحب تلخيص الشافعى هم همين مسأله را دارد و از جنين 6 ماهه‏اش حرف مى‏زند كه رسول خدا (ص) او را محسن ناميده بود [5] و حتى صاحب بحار گويد على (ع) آمد و پارچه‏اى بر سر همسر زجر كشيداش انداخت و...
بيمارى او شديد شد تا حدى كه ديگر نتوانست درست برخيزد وبنشيند. خاطر ناشاد او هم احتمال درمان را كمتر كرد و اوقاتش به سختى و با دشوارى مى‏گذشت، اغلب اوقات با رنجورى ،گريه و پژمردگى.

آمادگى براى مرگ:
شرايطى كه براى او پديد آمده بود زمينه را براى مرگ او فراهم كرده بود و اين مسأله‏اى بود كه او انتظارش را مى‏كشيد. اما اينكه فاطمه (س) براى تسريع در مرگ خود دعا كند و يا زودتر مردن خود را از خدا بخواهد به نظر بعيد مى‏رسد. زيرا با مبانى اعتقادى، چندان سازگارى ندارد .
آرى در مواردى ممكن است زندگى به گونه‏اى باشد كه ديگر ارزش زنده ماندن را نداشته باشد. اميرالمؤمنين (ع) خود در رابطه با ستمى كه به ناحق درباره دختركى يهودى واقع شده بود فرمود: اگر در اين شرايط مردى از اين فاجعه رغبت مرگ كند بر او ملامتى نيست. [6]
و يا حسين بن على (ع)، مؤمنان را در لقاى خداى خود محق مى‏داند و آن زمانى كه مردم به حق عمل نكنند و از نسبت به معروف روى گردان باشند... «الا ترون الحق لا يعمل به و الى المعروف لا يتناهى عنه - ليرغب المؤمن فى لقاء ربه محقا فانى لا ارى الموت الاسعادة، و الحياه مع الظالمين الا برما.[7]
تقاضاى فاطمه (س) از خدا براى تسريع مرگ و يا رغبت او به مردن اگر درست باشد از اين نوع سخنان است البته فاطمه (س) از كسانى نيست كه درباره نفس مرگ احساس كراهتى داشته باشد. او هم مرگ راچون پلى مى‏داند و بدن راچون جسدى براى انتقال از اين سراى به سراى ديگر. ضمن اينكه رسول خدا (ص) هم در حين وفات او را مژده داد نخستين كسى است كه به اوملحق مى‏شود. [8]
بدين سان فاطمه (س) درمانده اسيرى نيست كه براى خلاصى خود تقاضاى مرگ كند و يا از زحمت زندگى به زجر افتاده، از همسرش نارضائى داشته و خواستار آن باشد. اگر هم در جائى تقاضاى مرگ دارد از همان نوع است .

اخبار مرگ خود: 
او داراى بصيرت است و تقواى او چراغ راه اوست و با اين چراغ مى‏تواند آينده‏اش را ببيند و اخبار كند. روزى خبر مرگش را به على (ع) گفت. على (ع) پرسيد از كجا مى‏گوئى؟ گفت ساعتى بخواب رفتم، حبيبم رسول خدا (ص) را در خواب ديدم. به هنگامى كه مرا ديد گفت دخترم، زود به سويم بشتاب زيرا كه مشتاق ديدار توام - گفتم بخدا قسم شوقم به ديدار تو بيشتر است - فرمود تو امشب نزد منى - و او راست گفته و وفاى به عهد دارد.
روايات در اين زمينه متعدد و از نظر محتوا مختلف است. ولى در كل همه آنها يك مسأله را اعلام مى‏دارند. و آن مسأله اخبار از مرگ است. از جمله سخنى است كه در روضة الواعظين آمده كه فرمود اى پسر عم دل تمناى مرگ، دارد. وساعتى بعد بايد به پدرم ملحق گردم (فقالت يابن عم، انه قد نعيت الى نفسى و اننى لاحقة باً بى ساعة بعد ساعة [9].

وصيتهاى على:
فاطمه (س) روى به على (ع) كرد و گفت وصيتهائى است كه من مدتها آن را در دل نهفته داشتم - على (ع) فرمود اى دختر پيامبر خدا آنچه دوست دارى وصيت كن و آنگاه در بالاى سرش نشست، اطاق را از اغيار خالى كرد.
فاطمه (س) گفت اى پسر عم در دوران ازدواج هرگز مرا دروغگو و خائن نيافتى و از آغاز زندگى مشترك و معاشرتم با تو جز طريق وفا و صفا نپيمودم. على (ع) فرمود: پناه بر خدا راست مى‏گوئى، به خدا سوگند تو داناترو نيكوتر و پرهيزكارتر از آن بودى (انت اعلم بالله و ابر و اتقى )تو گرامى‏تر از هر كس بود من نيز در مخالفت با توبيخ تو بيمناك بودم. فقدان و وجدائى تو بر من سنگين است چون چاره‏اى جز تسليم ندارم آن را تحمل مى‏كنم به خدا قسم مصيبت رسول خدا (ص) بر من تجديد شد...
آنگاه ساعتى با هم گريستند واخذ راسها و ضمها على صدره على (ع) سر فاطمه (س) را بسينه‏اش چسبانيد و فرمود فاطمه جان، هر وصيتى كه دارى بكن و من در اجراى وصيت تو كوشايم و كار تو را بر خود مقدم مى‏دارم [10]فاطمه (س) را دعا كرد و وصيت نمود پس از او با امامه ازدواج كند كه به فرزندان او مأنوس‏ترند.
وصيت كرد كه نعش او را در تابوت خاص كه طرح آن را داده بود قرار دهد - احدى از آنها كه بر او ستم كرده‏اند در سر جنازه‏اش حاضر نشوند و بر او نمازنگذارند... آنگاه فرمود مرا شب غسل ده، شب كفن كن وشب دفن كن (غسلنى بالليل، فاكفنى فى الليل وادفنى فى الليل [11]...)
در سخنى آمده است كه درباره فرزندان سفارش كرد: على جان فرزندانم يتيم مى‏شوند - با آنها مدارا كن و از آنها دلجوئى فرما [12] و نمونهاين گونه مباحث بسيار و از نظر محتوا با مختصر تفاوتى در كتب روائى موجود است .

وصيتنامه او
براساس پاره‏اى از اسناد وصيتنامه‏اى بصورت مكتوب از فاطمه (س) نقل شده كه متن آن را از كتاب بحارالانوار مجلسى نقل مى‏كنيم:
هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله (ص) - اوصت و هى تشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً عبده و رسوله و ان الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتيه لاريب فيها و ان الله يبعث من فى القبور .
يا على انا فاطمه بنت محمد ص زوجنى الله منك لاكون لك فى الدنيا و الاخره - انت اولى لى من غيرى حنطنى و غسلنى و كفنى بالليل و لا تعلم احداً و استود عك اللّه و اقرء على و لدى السلام الى يوم القيامة[13].
ترجمه ساده آن اين است: اين وصيت فاطمه (س) دختر رسول الله است. و او شهادت به وحدانيت خدا و رسالت محمد (ص) مى‏دهد و گواهى مى‏دهد كه بهشت و دوزخ حق است و قيامت آمدنى است در آن شك نيت و خداوند همه آنها را كه روزى در قبر مى‏خوابند مبعوث مى‏گرداند .
اى على من فاطمه دختر پيامبرم، خداى مرا به همسرى تو در دنيا و آخرت مفتخر گردانيده - توبه من سزاوارتر از ديگرانى مرا شب غسل ده و كفن و دفن كن و احدى را بر آن مطلع مساز - با تو خداحافظى كرده، و به فرزندانم را تا روز قيامت سلام مى‏فرستم .

ساعت قبل از مرگ
قبل ازمرگ خود را نظافت و شستشو كرد. به اسماء گفت آبى بياور كه غسل كنم، كمكم كن كه لباسم را عوض كنم غسل كرد و لباس تازه‏ترى پوشيده به سوى قبله خوابيده و پارچه‏اى بر روى خود كشيد. به اسما گفت مدتى درنگ و آنگاه مرا صدا كن. اگر جواب ندادم بدان از دنيا رفته‏ام و برو على (ع) را خبر كن‏[14].
در وسط اطاق، او در بستر بود و در انديشه فرزندان خردسال، تنهائى على، دور نماى آينده نسل و ذريه خود در شهادت و مسموميت و سرگرم دعا كه خدا و ندا: مرگ را براى من چنان كن كه وقتى بر من وارد مى‏شود گوئى محبوب من است كه از سفر برگشته و من ديده براهش داشته‏ام... خداوندا آنگاه كه به خانه قبر درافتادم و تنها و بيچاره و محتاج رحمت تو شدم رحمت و عنايت خويش بر من فرست روشنائى در قبر و ثوابى كه بر مؤمنين وعده فرموده‏اى بر من نازل گردان، روح مرا در كنار ارواح پاك و جان مرا همدم جانهاى صالح و جسد مرا در كنار اجساد مطهر و اعمال مرا در رديف اعمال مقبوله قرار ده...
كلماتش را در حين مرگ چنين ضبط كرده‏اند: السلام عليك يا جبرائيل السلام عليك يا ملائكة ربى اليك ربى لا الى النار، الى رحمتك لا الى غضبك، رضاك رضاك...

فاصله‏اش با وفات پيامبر
در فاصله زمانى مرگ او با رسول خدا (ص) اين فاصله‏ها ذكر شده: 40 روز، 45 روز، 2 ماه، 6 روز، 72 روز، 75 روز نوشته‏اند و اين فاصله اخير مورد تأكيد مورخان شيعه است مثل ابن شهر آشوب و كلينى در اصول كافى .
گروهى 83 روز، 90 روز، شهيد اول در كتاب الدروس 100 روز، صحيح بخارى 6 ماه، و برخى هم 8 ماه نوشته‏اند در كل كمترين مدت 40 روز [15] و بيشترين مدت 8 ماه است. [16]
بهمين علت درباره تاريخ وفات او هم اختلاف نظر است برخى آن را سيزدهم جمادى الاولى، گروهى سوم جمادى الاخر نوشته‏اند، تاريخ‏هاى ديگر سوم ماه رمضان، بيستم جمادى الثانى، سيزدهم ربيع الاول و... نوشته‏اند كه دو سند اول مهمتر است .
اما سنش در حين وفات بصورت مشهور 18 سال و 2 ماه نوشته‏اند در حاليكه كلينى و طبرى 29 سال، مجلسى و زبير بن بكار 30 سال، برخى از علماى عامه 28 سال، يعقوبى 23 سال و... نوشته‏اند در كل هيچكس از 18 سال كمتر [17]و از 30 سال بيشتر ذكر نكرده است. [18]

غسل و كفن
اسماء بنت عميس گويد فاطمه (س) سفارش كرده بود كه چون در گذشت كسى جزمن و على (ع) او را غسل ندهد. در برخى از روايات آمده است كه‏ام سلمه هم با او همكارى داشت. اسنادها گويند كه حتى عايشه را اجازه نداد كه كنار جنازه‏اش باشد. [19]
على (ع) به‏ام سلمه گفت آب بريزد و آب ريخت و على (ع) فاطمه (س) را غسل داد و او را در وسط اطاق رو به قبل قرار داده و كفنش كرد [20] و على (ع) فرمايد بخدا قسم او را شستم و كفن كردم در حاليكه بدنش پاك و مطهر بود. او پاك بدنيا آمد و پاك از دنيا رفت .
او فرمايد به هنگامى كه خواستم سر كفن را ببندم فرزندان را صدا كردم كه بيايند با مادر وداع كنند. زمان فراق رسيده و ديدار بعدى در بهشت خواهد بود. فرزندان بر جنازه مادر حاضر شدند و هر كدام سخنى و مرثيه‏اى گفتند:
- حسن آمد كه‏اى مادر پيش از اينكه جان از تنم بيرون رود با من سخنگوى (كلمنى قبل ان تفارق روحى بدنى).
- حسين آمد كه‏اى مادر پيش از آنكه قلبم ازكار بايستد با من حرف بزن (كلمنى قبل ان ينصدع قلبى فاموت).
- زينب آمد كه يا رسول الله هنوز لباس عزاى تو بر تن داريم و...
- على (ع) فرمود اى دختر پيامبر چگونه خود را تسلى دهم .
- و هم او فرمود خداى را شاهد مى‏گيرم كه دستهاى فاطمه (س) از كفن بيرون آمد بچه‏هارا در بغل گرفت و بسينه چسبانيد (الى اشهد الله - انهاقد حنت و انّت و مدّت يديها و ضمتها الى صدرها بكيا).
- در اين هنگام ندائى از آسمان برخاست كه يا على (ع) فرزندان را از روى سينه مادر بردار، بخدا سوگند كه فرشتگان آسمان را بگريه انداختند (و اذا بهاتف من السماء ينادى يا اباالحسن ارفعهما فلقد بكيا و الله ملائكة السماوات فقد اشتياق الحبيب الى المحبوب) [21].

دفن فاطمه (س)
مردم در كنار خانه فاطمه (س) منتظر جنازه بودند - ابوذر به آنان اعلام كرد كه حركت جنازه به تأخير افتاد. مردم پراكنده شدند و ابوبكر خبر نيافت تا بر جنازه‏اش حاضر شود [22]. در تشيع او عمار، مقداد، عقيل، زبير، سلمان، ابوذر، حذيفه و... بودند. [23] و فاطمه (س) را در تاريكى شب و در سكوت دفن كردند. [24]
در دفنش غوغائى برخاست، همه مى‏گريستند، على (ع) فرمود فاطمه جان راحت شدى، سلام ما را به پدرت برسان...، در حين دفن خواست، فاطمه (س) را داخل قبر كند، خطاب به رسول خدا (ص) السلام عليك يا رسول الله عنى و عن ابنتك النازلة بك و السريعة اللحاق اليك...سلام من و دخترت را كه بر تو مهمان مى‏شود بپذير كه چه زود به تو ملحق شد... لقد استرجعت الوديعة و اخذت الرضينة، [25]... و ديعه‏اى كه در نزد من داشتى برگردانده شد، و گروئى و امانت تو پس داده شد...
اما حزنى فسرمد، و اما ليلى فمستهد...اندوهم پايان ندارد، شبم هرگز صبح شدنى نيست... تا روزى كه مرگم فرا رسد و در كنار تو قرار گيرم... على (ع) از دفن فارغ شد، برخاست كه برود، اما احساس كرد توان قلبى آن را ندارد كه‏اى واى من خود فاطمه (س) را بدست خويش به خاك سپردم؟ يكباره دچار اندوه شد و به كمك دو ركعت نماز خود را آرامش و سكون بخشيد كه قرآن فرمود: و استعينوا بالصبر و الصلوة و انهالكبيرة الا على الخاشعين [26].

اما قبرش
اينكه قبر او در كجاست نظرات مختلفى در اين زمينه وجود دارد، حق اين است كه فاطمه (س) خود خواسته بود كه قبرش مخفى باشد تا سندى براى اعتراض او در عرصه جهان باقى بماند. اما مجلسى و صدوق قبر او را در خانه‏اش مى‏دانند و آن را صحيح‏ترين خبر مى‏شناسند: (ان الا صح انهامدفونة فى بيته)[27].
بسيارى ازاهل سنت باستناد اين سخن پيامبر كه فرمود بين قبر و منبرم باغى از باغهاى بهشت است ما بين بيتى و منبرى روضة من رياض الجنة [28].
مى‏گويند قبر او در همان محل است. گروهى قبر او را در بقيع مى‏دانند و ابن جوزى آن را در كنار خانه عقيل... و حق اين است كه به هيچكدام از آنها نمى‏توان اعتماد كرد، آنچه كه عرضه مى‏شود در حد يك استحسان عقلى است .

على (ع) بر سر مزاش
وضع حال على ع) و زمزمه صاحبش در كنار مزار مشخص است از چه قبيل خواهد بود. زيرا تاريخ انس و صفاى را بمانند انس و صفاى على (ع) و فاطمه (س) نمى‏شناسد جز در رابطه با پيامبر و خديجه. و طبيعى است كه از دست دادن فاطمه (س) براى او گران است روزى از مشتى خاك برداشت و گريان شد، اندوهى شديد براو غالب آمد، روى به مرقد پيامبر كرد و چنين زمزمه نمود:
- جانم فداى جگر كوشه پيامبر كه ميراثش تباه شد، بعد از رحلت پيامبر حرمت او را در هم شكستند، او به خواسته خود نائل آمد، اما نزار و خسته، فقدان پدر توانش را كاست و اشك از ديدگانش جارى ساخت شبانه به خاك سپرده شد و هيچكس ديگر او را نديد...[29].
اى كاش اين جان دردمند همراه با نفس‏هايم ازسينه برون مى‏رفت نفسى على زفراتها محبوسة - يا ليتها نخرجت مع الزفراتى) پس از تو چيزى براى زندگى نيست گريه‏ام براى اين است كه زندگيم پس از تو طولانى شد لا خير بعدك فى الحيوة و انما - ابكى مخافة ان تطول حياتى .
و فرمود اگر از سر كويت برمى خيزم بدان خاصر نيست كه از ماندن در كنارت خسته و ملول شده‏ام و اگر ميمانم بدان خاطر نيست كه بوعده خدا به صابران بدگمانم...(فان انصرف فلا عن ملالة، فان اقم فلاعن سوء ظن بما و عدالله الصابرين) [30].
گويند على (ع) شبى بر سر قبر فاطمه (س) گريست. با اوسخن گفت و به خواب رفت. فاطمه (س) بخوابش آمد كه على (ع)، در اينجا مى‏گريى و مى‏گريى، برخيز و بخانه رو، فرزندانم از خواب بيدار شدند وبهانه مادر مى‏گيرند... سلام بر پيكر نحيف تو اى فاطمه (س)، سلام بر بدن كبود وتازيانه خورده‏ات. سلام بر جنازه‏ات كه رسواگر شكنجه خصم است و سلام بر قبر پنهانت كه سند اعتراض است.
پی نوشتها:
1- آيه 30 سوره زمر.
2- الوافى بالوفيات ج 5 ص 347.
3- لسان الميزان ج 1 ص 268.
4- بحار ج 43 ص 170.
5- تلخيص الشافعى ص 415.
6- نهج البلاغه .
7- بررسى تاريخ عاشورا.
8- ج 3 مناقب ص 362.
9- روضه الواعظين.
10- همان - و نيز ناسخ ج 4 ص 1609.
11- ص 59 - احتجاج.
12- ص 178 بحار ج 43.
13- بحار 43 ص 214.
14- كشف الغمه.
15- بحار 43 ص 191.
16- ص 749 الاستيعاب.
17- مناقب ابن شهر آشوب.
18- مجلسى در بحار.
19- ج 8 طبقات ص 18.
20- وفاة فاطمه الزهرا ص 77.
21- فاطمه الزهرا رحمانى ص 538.
22- صحيح بخارى ج 5 ص 177.
23- ص 151 روضة الواعظين ج 1.
24- مناقب ج 3 ص 363.
25- نهج البلاغه.
26- آيه 45 سوره بقره .
27- بحار ج 43 ص 188.
28- صحيح مسلم .
29- ص 188 الزهراء
30- ص 127 كشف الغمه.


 

زماني ما عازم سفر کربلا بوديم، در قافله ما يک لات گردن کلفت بود که آخر عمري توبه کار شده بود و به زيارت امام حسين عليه السلام مي رفت.

لات گردن کلفت آن قدر قسي القلب بود که ادعا مي کرد تا به حال هيچگاه براي کسي گريه نکرده است.

وقتي به کربلا رسيديم، ابتدا به حرم حضرت عباس عليه السلام مشرف شديم، من در صحن حضرت عباس شروع به روضه خواني کردم و داستان کربلا و ظهر عاشورا را کلا بيان کردم ولي اين رفيق گردن کلفت مان خم به ابرو نياورد.

اما وقتي به روضه حضرت عباس قمربني هاشم گريز زدم و ماجراي تير انداختن حرمله به چشمان مبارک حضرت عباس قمربني هاشم عليه السلام را بيان کردم ديدم خون در رگ غيرت لات گردن کلفت به جوش آمد و از شدت عصبانيت فحشهاي رکيکي به حرمله و دودمان او صادر کرد.

من از اين حرکت و از فحشهاي رکيک او خيلي مکدر شدم و رفتار او را در شان حرم و دستگاه کبريايي حضرت ابوالفضل عباس عليه السلام ندانستم.

وقتي شب به منزل رفتيم در عالم خواب ديدم که همه زايران حسيني در حرم حضرت حضور دارند و حضرت عباس به آنها پاداش مي دهد.اما ديدم سردسته همه زائران امام حسين عليه السلام در آن جمع همان رفيق لات گردن کلفت توبه کارمان بود و حضرت عباس عنايت خاصي به او دارند.

من از اين امر تعجب کردم و در فکر فرو رفتم که حضرت عباس رو به من کرده و فرمودند: دشنام لات گردن کلفت به دشمنان ما چون از سر اخلاص و صفاي باطن بود و هيچ قصد و نيتي غير از دلخوشي ما نداشت ، لذا از عبادت و زيارت بسياري از افراد مقرب تر واقع شد.

 


ثواب نماز جماعت

چه خوش است نمازها را به جماعت بخوانیم، دوستان تو این بخش من اهمیت، ثواب و آثار نماز جماعت رو براتون نوشتم. امیدوارم با خوندن این مطالب شما هم جزء نماز جماعت گزاران باشید. که به نظر من خیلی ثواب داره، و حتی با این کار میتونیم آخرتمون رو تضمین کنیم. خب بریم سراغ مطالب ارزشمندی در این مورد.

اهمیت نماز جماعت در روایات مختلف

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: به خاطر انجام دادن هفت کار، جبرییل آرزو داشت کاش از فرزندان آدم(ع) بود، یکی از آن کارها، خواندن نماز با جماعت است.

ربیع بن خیثم با آن که فلج شده بود از نماز جماعت دست بر نمی داش، هر روز دست او را می گرفتند و او پای بر زمین می کشید و خود را به نماز جماعت می رساند. شخصی به او گفت: اگر در خانه نماز بخوانی بهتر است و بر تو حرجی نیست. ربیع گفت: هر کس صدای (حی علی صلاه) راشنید لازم است که اجابت کند، اگرچه در رفتن به زحمت بیفتد.

رسول خدا(ص) فرمودند: خدای متعال می فرماید: ای امت محمد در هر جا که هستید با گروهی از مردم به نماز جماعت مشغول شوید.

لقمان به فرزندش فرمود: پسرم نماز را به جماعت بخوان اگر چه روی نیزه باشد.

امام صادق(ع) فرمودند: نخستین جماعتی که برگزار شد، روزی بود که رسول خدا(ص) داشت نماز می خواند و علی بن ابی طالب امیر المومنین(ع) همراه آن حضرت بودند.

حسن صیغل از ابی عبد الله امام صادق(ع) از کمترین تعداد جماعت پرسش کرد، امام (ع) فرمود: یک مرد و زن و اگر کسی در مسجد حاضر نباشد، مومن به تنها جماعت است.زیرا زمانی که اذان و اقامه گفت، دوصف از فرشتگان در پشت سر او به نماز می ایستند، و اگر تنها اقامه گفت، یک صف از فرشتگان به او اقامه می کنند. و نیز پیامبر(ص) فرمود: مومن به تنهایی حجت و تنهایی جماعت است.

ثواب نماز جماعت در روایات

امام رضا(ع) فرمودند: نماز به صورت جماعت با فضیلت تر است.

محمد بن عماره می گوید: از حضرت امام رضا(ع) سوال کردم: مردی نماز را به تنهایی در مسجد کوفه می خواند، آیا فضیلت این نماز بیشتر است یا در جماعت شرکت کردن؟ حضرت فرمودند: نماز جماعت افضل است.

حضرت رسول(ص) فرمودند: یک نماز که به جماعت برگزار گردد، فضیلت دارد بر بیست و پنج نماز فرادی.

رسول اکرم(ص) فرمودند: هر که با پای خود به سوی مسجد برود به هر گامی که بر می دارد، هزار حسنه در نامه عملش می نویسند و هفتاد هزار درجه برایش عطا کنند و اگر بر این عمل باشد تا بمیرد حق تعالی هفتاد هزار ملک بر او موکل فرماید که در قبر او را عیادت کنند و در تنهایی قبر مونس او باشند و برای او استغفار نمایند تا از قبرش مبعوث شود.

امام صادق(ع) فرمودند: نماز جماعت فضیلت دارد بر نماز فرادی به بیست و سه درجه و بیست و پنج نماز محسوب می شود.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: جبرییل(ع) نزد من آمد و گفت: ای محمد یک تکبیر که مومن در نماز جماعت درک کند برایش بهتر است از هفتاد حج و هزار عمره مستحب.

امام رضا(ع) می فرمایند: فضیلت نماز جماعت بر نماز فرادی هر یک رکعت برابر با دو هزار رکعت است.

 

آثار نماز جماعت در روایات

امام رضا(ع) می فرمایند: کسی که سمت راست امام جماعت چهل روز نماز بخواند، وارد بهشت می شود.

امام صادق (ع) فرمود: هرکه پنج نماز شبانه روز را به جماعت خواند به او خوش گمان گمان باشید و گواهی اش را بپذیرید.

حضرت رسول (ص) می فرماید: کسی که بر نماز جماعت مداومت داشته باشد، غیبت او بر مسلمانان حرام و عدالتش ثابت است.

رسول خدا (ص) فرمود: هر کس نمازهای پنج گانه خود را به جماعت برگزار کند، خداوند به او پنج چیز عنایت می فرماید. 1_ تنگی معاش را از او دفع می کند. 2_ ضیق و فشار قبر را از او برمیدارد. 3_ روز قیامت نامه اعمال ش را به دست راستش می دهند. 4_ از صراط مثل برق می گذرد. 5_ بی حساب وارد بهشت می شود.

حضرت رسول (ص) فرمودند: کسی که نماز خود را با جماعت و تکبیر اول نماز، چهل روز انجام دهد، خداوند دو برائت را برای او مقرر می سازد. 1_ برائت از آتش دوزخ. 2_ برائت از نفاق.

رسول خدا (ص) فرمودند: هر که وضوی کامل و نیک بگیرد و سپس به نماز جماعت رو نهد، خدای تعالی به ازای هر گامی که می گذارد برای او یک حسنه می نویسد و یک گناه او را می پوشاند.

پیامبر اسلام (ص) فرمودند: هر که مراغبت و مواظبت در حضور نماز جماعت کند، همانند برق درخشنده از صراط با دسته اول سابقین در اسلام می گذرد، در حالی که صورتش از ماه شب چهاردهم نورانی تر باشد و به عوض هر روز و شبی که در نماز جماعت مراقبت کند، ثواب شهید دارد.

رسول اکرم (ص) فرمودند: جبرییل و هفتاد هزار فرشته دیگر نزد من آمدند و گفتند: ای محمد هر که دوست دار نماز جماعت باشد، خدای متعال و ملائکه دوست دار او گردند.

از چیزهایی که رسول گرامی اسلام (ص) درباره آن به علی (ع) وصیت کرد: یا علی سه چیز موجب رفعت درجه است:کامل گرفتن وضو در هوای سرد، انتظار نماز بعد از هر نماز، و رفتن در روز و شب به طرف نماز جماعت.

و در آخر این بحث میگوییم که:

نماز جماعت فرمان خداوند صبحان است.

نماز جماعت سنت رسول خدا (ص) و ائمه اطهار است.

نماز جماعت باقیات الصالحات است.

نماز جماعت معراج نماز گزاران است.

نماز جماعت سبب خشنودی خداوند است.

نماز جماعت نزول رحمت و برکات الهی است.

نماز جماعت کفاره گناهان است.

نماز جماعت مانع تنگی معاش می شود.

نماز جماعت موجب وحدت در صفوف مسلمین است.

نماز جماعت مانع فشار قبر می شود.

نماز جماعت سبب ورود معمومین به بهشت می شود.

نماز جماعت اعلام موجودیت و حضور در برابر کفار است.

نماز جماعت سبب برائت از آتش دوزخ میشود.

نماز جماعت نجات دهنده از سختیها ودشواریهای قیامت است.

نماز جماعت نور و چراغ نماز گذار در قبر است.

نماز جماعت سبب استجابت دعا میشود.

نماز جماعت نشانه شیعیان است.

نماز جماعت ملاک دوستی مومنان است.

نماز جماعت در ظهر عاشورا با آن مشکلات در مقابل دشمن برپا شد، این برای ما یک درس است.

بیاییم این سنت حسنه را احیا کنیم و از برکات و ثواب آن غافل نشویم. (انشاءالله)

و آنان که اهل مسجد هستند از برکات بسیاری بهره مند می شوند و خداوند پاداشهای زیاد و مختلفی برای آنها مشخص نموده است. از جمله این ثوابها را با هم می خوانیم:

اهل مسجد زیارت کنندگان خدا محسوب می شوند.

اهل مسجد از پارسایانند و مسجد خانه آنهاست.

اهل مسجد چون میهمان خدایند، خداوند آنان را کرم می کند.

اهل مسجد از پشتیبانی خداوند برخوردارند.

اهل مسجد رحمت خدا بر آنان نازل شده، ملائکه برای آنان بال و پر می گشایند.

اهل مسجد علم مفید و جهت دار پیدا می کنند.

اهل مسجد نجیب رین هر خانواده اند و سر گل هر قبیله و فامیل هستند.

اهل مسجد به آسانی با احکام آشنا می شوند.

اهل مسجد مسجد را بازار آخرت می دانند.

اهل مسجد از پل صراط راحت می گذرند و پرچمداران بهشتند.

اهل مسجد مانع از نزول بلا و گرفتاری و عذابند.

اهل مسجد وقتی از مسجد خارج می شوند مسجد دلتنگ آنان می شود.

اهل مسجد فراغ آنان برای مسجد سخت است.

اهل مسجد مورد قبطه از دنیا رفته ان اند.

اهل مسجد نظافت مسجد را مهریه حوریان بهشتی می دانند.

اهل مسجد دوست دارند پاک باشند پس گناه نمیکنند.

اهل مسجد سنگر بانان حریم ولایت و جامعه می باشند.

اهل مسجد زفت و آمد به مسجد را کمتر از جهاد نمی دانند.

اهل مسجد عالمان متقی را پشتوانه خود قرار می دهند.

و اهل مسجد مردمانی هستند پاک و منزه و آسمانی، که آخرتشان را با این کار تضمین می نمایند. بیایید با هم مسجد رفتن را هم امتحان کنیم و به امام خود حضرت علی(ع) که جان خود را در مسجد به خداوند هدیه کرد اقتدا کنیم و این سنت حسنه را ادامه دهیم، که شاید خداوند در آن دنیا به خاطر این کار نیکو ما را از جمله افرادی قرار دهد که کارنامه اعمالشان را به دست راستشان می دهد. (انشاءالله)

شهادت از برترین واژه های فرهنگ اسلامی و از مقدّس ترین مفاهیم معارف الهی است. شهادت اوج کمال انسان است، آنگاه که انسان تمام هستی خود را یکجا نثار معبود می کند و قطرة وجودش به دریای بیکران هستی مطلق می پیوندد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «فوق کلّ ذی برٍّ برٌّ حتی یقتل فی سبیل الله، فاذا قُتِلَ فی سبیل الله فلیس فوقه برّ؛(1) بالاتر از هر خیر و نیکی، خیر و نیکی وجود دارد تا انسان در راه خدا کشته شود که بالاتر از کشته شدن در راه خدا، خیر و نیکی یافت نشود.»

همچنین پیغمبراکرم(ص) فرمود:

«اشرف الموت قتل الشهادة؛(2) شهادت برترین مرگ ها است.»

و نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: «لوددت انّی اُقتَل فی سَبیل الله، ثمّ احیا ثمّ اُقتَل ثمّ اُحیا ثم اقتل ثمّ اُقتَل؛(3) دوست دارم در راه خدا کشته شوم (نه یک بار و دو بار که) بارها کشته شوم و زنده شوم و باز هم کشته شوم.»

حضرت امیراملؤمنین علیه السلام در مقام دعا و درخواست از خداوند متعال عرضه می دارد: «نسأل الله منازل الشّهداء؛(4) از خداوند جایگاه شهیدان را طلب می کنم.»

مقدمه:

به شهادت تاریخ، دین مقدّس اسلام که کامل ترین نسخه الهی برای هدایت، شفای امراض درونی و کمال بشر است، از بدوِ پیدایی تاکنون، از طرف دشمنان حقّ و عدالت و معرفت، در معرض انواع حمله ها و تهاجم ها بوده است و خواهد بود; از این رو، طرّاح حکیمِ آن باید راهکارهای مناسبی را جهت حفظ آن پیش بینی کند; زیرا حفظ، گسترش، بالندگی و اقتدار دین و جامعه دیندار، در گرو داشتنِ راهکارهای دفاعی مناسب برای این منظور است تا از هر گونه آسیب و خطر دشمن در امان بماند. با بررسی قرآن کریم و روایات معصومان(علیهم السلام) می توان گفت که فرهنگ شهادت طلبی، یکی از مهم ترین راهکارهای اجتماعی دین برای تحصیلِ هدفِ پیشین است بدین بیان که این فرهنگ، با تزکیه مؤمنان و تقویت روح ایمان، تعبّد و غیرت دینی در آن ها و نیز تقویت روحِ ایثار و تعاون و صبر و ولایت پذیری و احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر در جامعه اسلامی، جامعه دینی را اقتدار، عزّت و استحکام می بخشد و بدین صورت از دین و ارزش های متعالی آن پاسداری می کند. موضوع مورد بحث دراین رساله، فرهنگ شهادت طلبی و تأثیری است که این فرهنگ می تواند در حفظ دین داشته باشد. برای روشن شدن مطلب، ابتدا به بحث انسان، دین، و شهادت پرداخته شده تا جایگاه و مسؤولیت انسان در عالم، و رابطه او با خدا، خود و دنیا مشخّص شود. در بخش دیگر، شهادت طلبی از منظر قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) مورد بحث قرارگرفته، و عوامل تقویت و نیز موانع ایجاد و رشد روحیه شهادت طلبی بیان شده است. بخش آخر نیز به بیان اسرار و آثار فرهنگ شهادت طلبی اختصاص یافته است.از آن جا که عامل شهادت طلبی مؤمنان، عشق به خدا و شوق دیدار او و انجام دستورهایش برای تقرّب بیشتر به او و تقوای مطلوب او و محبّت و رحمت به بندگانش در دفاع از حقوق فطری و الهی آن ها و در یک کلمه، دفاع از انسانیت انسان ها است، شهادت طلبی، از مطلوب ترین و ارزشمندترین روحیات و ملکات فاضله انسانی نزد خدای سبحان به شمار می رود و فرهنگ آن از محبوب ترین فرهنگ ها نزد او است;

از مهمترین عوامل بازدارنده روند تکاملی جامعه و بزرگترین آفت انقلاب و حرکتهای سازنده، آمیزش خطوط انحرافی و جریانات منفی با مایه های اصیل و پاک و بر حق است. حق و باطل گاه آنچنان بهم می آمیزد که تمیز و جدائی آنها از یکدیگر محتاج به ایجاد سیل و موج قوی است تا لاشه ها را از درون دریای جامعه به بیرون پرتاب کند و گوهرها و مرجان ها و یاقوت ها را در درون بپرورد.

حق و باطل گاه مانند کف و آب هستند که تشخیص و جدائی آنان ساده است و گاه آنچنان بهم مخلوط شده اند که باید با حرکتهای تند و پرحرارت از هم جدا شوند.

انتخاب آگاهانه شهادت در سایه تفکر صحیح در چنین مواردی نقش خود را ایفاء می کند، شهادت چنان حرارت و سوزی می آفریند و چنان حرکت و تکانی را بوجود می آورد که حق و طرفدارانش از باطل و پیروانش به خوبی جدا می شوند.

شهادت شجاعانه نقش جدا کردن و شناساندن و سرانجام رشد و نمو حق و نابودی باطل را به طور احسن و اکمل در جامعه ایفاء می کند و با این اثر، اجتماع را از رکود و جمود و انزوا خارج می سازد و با تصفیه عمیق، پویایی و بالندگی و کمال جامعه را تضمین می کند.

مگر نه این است که مرگ به سراغ همه خواهد آمد و گریزی از آن نیست، پس چه بهتر آنکه با مردن معامله ای انجام شود و در برابر دادن سرمایه حیات و قربانی شدن، سود و نتیجه ای بزرگ عائد شود.

خداوند در قرآن می فرماید:

«اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، آمرزش و رحمت خدا بهتر از هر چیزی برایتان خواهد بود.

 شهادت که نتیجه سلامت روان، روحیه شجاعت و انتخاب آگاهانه است، مقاومت و پویایی جامعه را به دنبال دارد، چرا که ریشه در قدرت، قوت، صبر، استقامت، مبارزه با کفر، انسجام، آخرت خواهی و ظرفیت بالا دارد و این عوامل در مجموع، مقاومت جامعه را بالا برده و اجتماعی را متحرک و پویا و سازنده می سازد. شهیدان، مقاومت و پویایی جامعه را تضمین می نمایند و به جامعه ظرفیت روحی می بخشند و ضعف و سستی را از بین می برند و هر جامعه ای که افراد آن این گونه باشند، مشمول رحمت و نصرت خداوند هستند، و دیگر شکست نخواهند خورد که: «ان ینصرکم اللّه فلا غالب لکم؛ اگر خدا یاریتان کرد، دیگر کسی بر شما غلبه نمی کند.»

در مکتب توحید، آن چیزی دارای ارزش و ماندگاری است که در راه خدا و برای خدا شکل گیرد. هر مقدار از عمر انسان که برای خدا صرف شود. هر کاری که برای خدا انجام گیرد، مالی که در این راه هزینه شود. از ارزش واقعی و ماندگاری برخوردار است و در این راستا هر چه انجام کاری برای خدا سخت تر و نیت خالص تر باشد ارزش و اثر آن بیشتر است. بنابراین هر گونه اهتمام و تلاش در راه خدا مصداق جهاد فی سبیل الله است.

در این مکتب، از خود گذشتگی در راه خدا و دفاع از حق در بالاترین حد، ارزشگذاری شده است و فرهنگ ایثارگری و شهادت طلبی در متن اسلام از درخشش و ویژگی برجسته ای برخوردار است.

دستاورد اساسی حضرت امام خمینی در رهبری انقلاب اسلامی، احیاء اسلام ناب محمّدی(ص) و مهمترین ویژگی آن احیاء فرهنگ شهادت و ایثارگری بود. با مروری گذرا در فرایند نهضت امام خمینی و قوام نظام اسلامی به خوبی می توان دریافت که اگر فرهنگ شهادت طلبی و ایثارگری نبود، نه انقلاب به پیروزی می رسید و نه نظام اسلامی دوام می یافت، همانگونه که در صدر اسلام نیز اگر این ویژگی نبود نه اسلام شکل گرفته بود و نه دوام می یافت.

بنابراین موضوع شهادت و ایثارگری سکه پربهایی است که در یک روی آن باید والاترین ارزشهای الهی را مشاهده کرد و در روی دیگر آن دستاوردها و آثار و برکات بی بدیل را.

شهید در لغت به معنی گواه، حاضر، ناظر و... و در اصطلاح دینی به کسی اطلاق می شود که با انتخاب آگاهانه، و بر اساس حجت شرعی، در راه خدا به شهادت می رسد و در قانون اساسنامه بنیاد شهید انقلاب اسلامی این گونه تعریف شده است، «شهید به کسی گفته می شود که جان خود را در راه انقلاب اسلامی و حفظ دستاوردهای آن یا دفاع از کیان جمهوری اسلامی در مقابل تهدیدات و تجاوزات دشمن و عوامل ضد انقلاب و اشرار نثار نموده یا می نماید.»

شهادت در مکتب قرآن و تشیع دارای هفت رکن است:

1- داشتن ایمان به خدا، پیامبر و ائمه راستین معصوم اسلام.

2- گزینش آگاهانه.

3- به فرمان خدا و رسول خدا(ص

4- انگیزه راه خدا قرار دادن.

5- ایثارگری برای خشنودی خدا و رسیدن به رضوان و قرب او.

6- برای اعلاء کلمه حق و ریشه کن نمودن باطل پیکار کردن.

7- در معیت خدا و اولیاء خدا بودن.

 در تفکر شیعی، برترین کامیابی، بزرگترین پیروزی، والاترین مقام، بالاترین امتیاز، عظیم ترین فوز، نیکوترین نیکی، رفیع ترین مرتبت و عالی ترین رتبت و گرانمایه ترین درجه، رسیدن به فیض عظمای شهادت است و برای شهید، گرانبهاترین اوقات و شکوهمندترین لحظه ها و زیباترین زمانها، ساعتی است که پیروزمندانه به دست دشمنان پست بیگانه... به مرگ شرافتمندانه نائل گردد، و جام شهادت را به لب گرفته و آن را به بهای جان خریداری نماید.

اینک او شهید است، یعنی تجسّم و عینیت یافته و شکل گرفته مکتب تشیع و الگو و معیاری برای همه بشریت.

جهاد مقدّس شهید و خون پاکی که در این راه به زمین ریخته می شود، عامل بقای جوامع انسانی و تداوم ارزش های مقدّسی است که انسانیت و شرف و عدالت و آزادی در پرتو آنها، جان و رمق می گیرند و استمرار می یابند.

شهید چون شمع می سوزد و با نور خویش، ظلمات و تاریکی های زندگانی بشر را روشن می کند و راه رشد و سلامت و سعادت جامعه انسانی را صاف و هموار می سازد.

شهادت در قرآن:

آیات فراوانی در قرآن کریم به مسئله شهادت اشاره نموده است، در این قسمت به برخی از آیات اشاره می نمائیم:

1- ولا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون ؛(3) هرگز نپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند، بلکه زنده به حیات (ابدی) شدند و در نزد پروردگارشان متنعّم خواهند بود».

2- ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اللّه امواتٌ بل احیاءٌ ولکن لاتشعرون؛(4) به کشته شدگان در راه خدا، مرده نگوئید چرا که زنده اند، لکن شما درک نمی کنید».

3- والّذین قتلوا فی سبیل اللّه فلن یضلّ اعمالهم سیهدیهم و یصلح بالهم ویدخلهم الجنّة عرّفها لهم؛(5) و آنان که در راه خدا کشته شدند، هرگز خداوند اعمالشان را ضایع نمی گرداند، آنها را هدایت کرده و امورشان را اصلاح می فرماید و در بهشتی که قبلاً به آنان شناسانده وارد خواهد کرد».

4- و من یقاتل فی سبیل اللّه فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجراً عظیماً؛(6) و هر کس در جهاد در راه خدا کشته شد و یا فاتح گردید اجر عظیمی به او عطاء خواهیم کرد. نتیجتاً، انتخاب آگاهانه شهادت در سایه تفکر صحیح است که این اجرها را برای شهداء به ارمغان می آورد».

شهادت در احادیث:

احادیث و روایات متعددی پیرامون شهید و مقام والای آنان نقل شده است که به پاره ای از آنها اشاره می نمائیم:

1- امام صادق(ع) از رسول اللّه (ص) نقل فرمودند:

«اشرف الموت قتل الشّهادة؛(7) با شرافت ترین مرگها، کشته شدن به نحو شهادت است».

2- از امام صادق(ع) به نقل از پدر بزرگوارش (علیهم السّلام) است که پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

 

«فوق کلّ برّ برّ حتّی یقتل الرّجل فی سبیل اللّه، فاذا قتل فی سبیل اللّه عزّ و جلّ فلیس فوقه برٌّ...؛(8) بالاتر از هر نیکی، نیکی برتری است، تا اینکه شخص در راه خدا کشته شود، پس هنگامی که در راه خداوند عزّ و جلّ کشته شد، نیکوکاری ای بالاتر از آن نیست...»

3- امام باقر(ع) فرمود: که علی بن الحسین (علیهما السلام) مکرّر می فرمودند: رسول اللّه (ص) فرمودند: هیچ قطره ای برای خداوند عزّ و جلّ محبوبتر از قطره خونی که در راه خدا( ریخته شود) نیست.(9)

4-  از امام صادق(ع) است که از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند:

چرا شهید در قبرش مورد امتحان و ابتلاء قرار نمی گیرد؟ فرمود: شمشیر بالای سرش، (هنگام شهادت) برای امتحان و ابتلاء او کافی بود.(10)

در حقیقت شهادت:

در اسلام و لسان قرآن و اهل بیت معصومین(ع)، شهادت گزینش مرگ سرخ متکی بر شناخت و آگاهی بر مبنای آزادی و اختیار در مبارزه علیه موانع تکامل و انحرافات فکری است که مجاهد با منطق و شعور و بیداری انتخاب می کند و روحیات یک ملت و تاریخ را تضمین می نماید.

شهادت مکتب سازنده ای است که شگرفترین اثرات و خلل ناپذیرترین واکنش های نسل های بهم پیچیده تاریخ را داراست.

در حقیقت، شهادت خون دوباره ای است که به کالبد نیمه جان جامعه وارد می گردد، خون این عنصر خلیفه اللهی در نظام اجتماعی به عنوان گویاترین و مؤثرترین عامل تبلیغ صدق و صفا، حق و حقیقت آگاهی و سازندگی خواهد بود. از این روست که امام علی(ع) بعد از شهادت محمد بن ابی بکر به عبداللّه بن عباس می نویسد:

«به خدا سوگند، اگر علاقه من به هنگام پیکار با دشمن در شهادت نبود و خود را برای مرگ در راه خدا، آماده نساخته بودم، دوست می داشتم حتی یک روز با این مردمی که محمد بن ابی بکر را تنها گذاشتند، روبرو نشوم».(11)

مرحوم استاد علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می گوید:

«شهادت یکی از حقایق قرآنی است که در موارد متعدد یادشده، دارای معانی وسیعی است. حواس عادی ما و نیروهای وجودی ما تنها صورت افعال را تحمل می کند. حقایق اعمال و معانی نفسانیه، کفر و ایمان، شقاوت و سعادت، خیر و شر، حسن و قبح، و آنچه از دسترس حس مخفی است و تنها با قلوب کسب می شود، اینها از دید انسان خارج است که نه بر آن احاطه و نه از آن احصاء است برای حاضرین چه رسد برای غایبین، اما شهیدان به ادراکی می رسند که بر اینها اشراف و از اینها مطلع و در کنارشان حضور دارند.»

مجد و عظمت والای شهادت همواره تجلی بخش حیات امّتها بوده است.

تاریخ شهادت، تاریخ عقیده و جهاد و اگر شهادت در کربلا و نهضت خونین عاشورا نمی بود، این اخلاص و دوستی که میلیونها انسان از صمیم قلب نسبت به اهل بیت پیغمبر پیدا کرده اند بوجود نمی آمد.

شهیدان جانهای خود را فدا کردند، جان بر کف نهادند، اما دینشان را از دست ندادند، تنها هدف آنها، اطاعت از ندای حق و احیای دین الهی بود.

انسان تا زمانی که در حصار مادی خود و زمانش فرو رفته باشد، نمی تواند دم از منطق شهید بزند. چرا که او را در حریم این معنا راهی نیست مگر به عشق. بنابر گفته استاد بزرگوار شهید مرتضی مطهری:

«منطق شهید را با منطق افراد معمولی نمی شود سنجید. شهید را نمی شود در منطق افراد معمولی گنجاند. منطق او بالاتر است. منطقی است آمیخته با منطق عشق...»

مقام شهید:

شهید مصداق عینی شهادت است با انتخاب آگاهانه و در کمال خلوص، هستی خود را یکجا به آفریدگار جهان تقدیم می کند و به سرچشمة بقا و حیات، پیوند می یابد.

درک مقام شهید از توان و ظرفیت فهم ما خارج است و تنها منبع وحی الهی است که شمه ای از این مقام را برای ما بازگو فرموده است: «ولا تقولوا لِمَن یُقتَلُ فی سَبیل الله اَموات بل احیاء ولکن لاتشعرون؛(5) برای کسانی که در راه خدا کشته می شوند نگویید مردگانند (کلمه اموات را درباره شهدا به کار نبرید) بلکه آن ها زنده اند، لکن شما درک نمی کنید.»

این آیه ضمن آن که بر زنده بودن شهدا تأکید می ورزد، درک این مقام را از حیطة شعور و فهم بشر در این دنیا خارج می شمارد. در حالی که در آیه فوق از به کار بردن تعبیر اموات در مورد شهدا نهی می کند، در آیه ای دیگر از پندار مرده بودن آنان نیز نهی فرموده است که نه فقط به زبان نگویید آن ها مرده اند بلکه به دل نیز راه ندهید.

«ولا تحسبنَّ الَذین قُتِلوا فی سَبیل الله امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون؛(6) کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده می پندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.»

امام خمینی(قدّس سرّه) در این زمینه می فرماید: «اگر نبود در شأن و عظمت شهدای معظم فی سبیل الله جز این آیه کریمه، که با قلم قدرت غیب بر قلب مبارک نورانی سید رسل صلی الله علیه و آله وسلّم نگاشته و پس از تنزل مراحلی به ما خاکیان صورت کتبی آن رسیده است، کافی بود که قلم های ملکوتی و مُلکی شکسته شود و قلبهای ماواری اصفیاءالله از جولان در حول آن فرو بسته شود. ما خاکیان محجوب یا افلاکیان چه دانیم که این «ارتزاق عند الرّب شهدا» چی است. چه بسا مقامی باشد که خاص مقربان درگاه او جلّ و علا و وارستگان از خود و ملک هستی باشد، پس مثل من وابسته به علائق و وامانده از حقایق چه گویم و چه نویسم، که خاموشی بهتر و شکستن قلم اولی است.»(7)
امام خمینی همچنین پیرامون نکاتی از همین آیه می فرماید: «در این آیه کریمه بحث در زندگی پس از حیات دنیا نیست که در آن عالم همه مخلوقات دارای نفس انسانی به اختلاف مراتب از زندگی حیوانی و مادون حیوانی تا زندگی انسانی و مافوق آن زنده هستند، بلکه شرف بزرگ شهدای در راه حق، «حیات عند الرّب» و ورود در «ضیافة الله» است.

این حیات و این ضیافت را با قلم های شکسته ای مثل قلم من نمی توان توصیف و تحلیل کرد، این حیات و این روزی غیر از زندگی در بهشت و روزی در آن است. این لقاء الله و ضیافة الله می باشد. آیا این همان نیست که برای صاحبان نفس مطمئنه وارد است «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی» که فرد بارز آن سید شهیدان سلام الله علیه است.»(8)

«از شهدا که نمی شود چیزی گفت. شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهة مستانه شأن و در شادی وصولشان «عند ربّهم یرزقون»اند، و از «نفوس مطمئنه ای» هستند که مورد خطاب «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» پروردگارند. اینجا صحبت از عشق است و عشق؛ و قلم در ترسیمش بر خود می شکافد.»(9)

درباره مقام شهید احادیث بسیاری از معصومین علیهم السلام نقل شده است که در اینجا به مواردی از آن ها اشاره می شود.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:

«ان الله کتب القتل علی قوم و الموت علی آخرین و کلّ آتیةٌ منیّتُه کما کَتَبَ الله لَه فَطوبی للمجاهدین فی سبیل الله و المقتولین فی طاعته؛(10) خداوند برای گروهی کشته شدن و برای گروهی دیگر مرگ را مقرر فرموده است و هر کدام به اجل مقرر خود به آنگونه که خدا مقدّر فرموده می رسند. پس خوشا به حال مجاهدان در راه خدا و کشتگان در راه اطاعتش.»

امام زین العابدین علیه السلام از قول جدش رسول الله(ص) می فرمود:

«ما من قطرةٍ احبُّ الی الله عزّوجلّ من قطرة دمٍ فی سبیل الله؛(11) هیچ قطره ای در پیشگاه خداوند محبوب تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته می شود، نیست.»

از پیغمبراکرم(ص) نقل شده که فرمود:

«...و اول من یدخل الجنة شهید؛(12) اول کسی که وارد بهشت می شود، شهید است.»

امام صادق علیه السلام از طریق پدرانش از جدش رسول الله(ص) نقل فرموده:

«ثلاثة یشفعون الی الله یوم القیامة فیفشَفِّعُهم الانبیاء ثم العلماء ثمّ الشهداء؛(13)

سه گروه روز قیامت شفاعت می کنند و شفاعت آنان مورد پذیرش خداوند قرار می گیرد: انبیاء، علما، و شهداء.»

همچنین از پیغمبراکرم(ص) نقل شده که فرمود: «یشفع الشهید فی سبعین فی اهله؛(14) شهید هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت می کند.»
امام خمینی دربارة شفاعت می فرماید: «جلوه شفاعت شافعان در این عالم، هدایت، آن ها است و در آن عالم، باطن هدایت شفاعت است. تو از هدایت اگر بی بهره شدی از شفاعت بی بهره ای و بهر قدر هدایت شوی شفاعت شوی.»(15)

با توجه به معنی شفاعت و رابطه آن با هدایت در این دنیا و نقشی که شهدا در امتداد انبیاء و علماء برای هدایت مردم ایفا می کنند، جایگاه رفیع شهدا را می توان دریافت. اگر در حدیث اخیر سخن از شفاعت هفتاد نفر از اهل شهید آمده است اولاً کلمه هفتاد ظاهراً اشاره به کثرت است و وسعت دائره شفاعت شوندگان در آخرت وابسته به دائره هدایت شوندگان از شهادت شهید در این دنیا است و ممکن است شهادت شهیدی مانند امام حسین علیه السلام منشأ هدایت میلیون ها میلیون انسان در این دنیا و شفاعت آنان در آخرت شود. ثانیاً به کاربردن تعبیر اهل در حدیث مزبور اشاره به اهلیت شفاعت شوندگان دارد که با نظر امام خمینی مبنی بر تطابق بین ظاهر و باطن شفاعت همسو می باشد. آن چنانکه شفاعت حضرت نوح در مورد پسرش به درگاه خداوند پذیرفته نشد به دلیل آن که در فرهنگ قرآن «انه لیس من اهلک؛(16) او اهل حضرت نوح نبود!»

وظیفه جامعه نسبت به شهید:

از آنجا که شهید برای خدا و در راه خدا، هستی خود را برای نجات و سعادت جامعه فدا می نماید، هر چند پاداش اصلی خود را از خداوند دریافت می کند، اما بنابر حکم عقل، جامعه نیز به لحاظ حقی که شهید بر گردن آنان دارد. مدیون شهید است و باید با تمام وجود دَین خود را در قبال شهید ایفاء نماید.
زنده نگهداشتن یاد و نام شهید و بزرگداشت زمان و مکان شهادت و مدفن و الگوسازی از شخصیت و سیرة زندگی و حماسة ایثارگرانة شهید، بخشی از وظائف جامعه نسبت به شهید می باشد.

این نکته افزودنی است که فایده انجام این نوع وظائف عمدتاً به خود مردم باز می گردد و در حقیقت این ما هستیم که نیازمند شهدا هستیم نه آن که شهدا نیازمند بزرگداشت ما باشند. اجر و مقامی که شهدا نزد پروردگارشان دارند با بزرگداشت یا غفلت مردم از آنان کم و زیاد نمی شود. بزرگداشت و تکریم شهید در جامعه یعنی بزرگداشت و تکریم فرهنگ شهادت و تمام نیکی ها و ترویج روحیه ایثارگری و فداکاری برای ارزش ها و دفاع از جامعه و سرزمین اسلامی. فرهنگ و روحیه ای که قوام بقاء جامعه و نظام و سرزمین اسلامی، همواره نیازمند به آن می باشد. و این مطلبی است که تمام ملل و کشورها در چارچوب جهان بینی و ارزشهای خود به منظور حفظ استقلال و دفاع از موجودیتشان در برابر بیگانگان و مهاجمان مورد توجه و اهتمام جدی آنان قرار دارد.

منزل بی مانند ایثارگران در مکتب وحی:

آیات فراوان قرآن و احادیث بسیار زیاد معصومین(ع) پیرامون رزمندگان راه خدا بیانگر جایگاه رفیع و بی نظیر آنان است. برای نمونه این آیه را مرور می کنیم:

«انّ الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم، بانَّ لَهُمُ الجَنَّةَ، یُقاتِلُونَ فی سبیل اللهِ، فَیقتلون و یقتلون، وعداً علیه حقّاً فی التَوریة و الأنجیل و القرآن، و من اوفی بعهده من اللهِ، فاستبشروا ببیعکم الّذی بایعتُم بِهِ، وَ ذلِکَ هُوَ الَفوز العظیم؛(18) همانا خدا (مشتری) از مؤمنان (بایع) جان، مالشان (مثمن) را به بهای بهشت (ثمن) خریداری کرد. آنان در راه خدا می جنگند و می کشند و کشته می شوند. این در تورات و انجیل و قرآن وعده حقی بر عهده خداست و چه کسی از خدا بر عهد خویش وفادارتر است؟ پس به این معامله ای که با خدا کرده اید شاد باشید و این همان کامیابی بزرگ است»

این جلوه ای از منزلت والای رزمندگان راه خداست بکشند یا کشته شوند و آنگاه که جان خویش را در جبهه فدا کنند یا بعد از مجروح شدن و تحمّل مشقتها و درد بسیار که خود پاداشی بزرگ دارد در اثر جراحات و جانبازی به شهادت برسند و یا آن که در اسارت، شکنجه و آزار مضاعف دشمن را به جان بخرند و به مقام آزادگی برسند. همگی برخوردار از این فضیلت والا هستند و آنگاه که رزمنده ای جان بر کف، در اثر جراحت های جنگ به مقام جانبازی نائل شود و همزمان در اسارت سخت ترین رنج ها و دردها را تحمّل کند و در اثر جراحت های جانکاه جبهه به مقام شهادت رسد با برخورداری از چهار عنوان: رزمنده، آزاده، جانباز و شهید در اوج این قلّه رفیع جای می گیرد.
دقت در آیه مذکور و ملاحظه ویژگی های مشتری، بایع، ثمن و مثمن که به عنوان یک پیمان از سوی خدا مطرح شده و سند آن را نیز بزرگترین کتاب های آسمانی یعنی تورات و انجیل و قرآن قرار داده و بر وفای بر این عهد تأکید نموده و آن را فوز عظیم دانسته است، افق های شگفت انگیزی را به روی انسان می گشاید.

بنابراین، این فرهنگ نیکو نه تنها سبب ترویج خشونت در جامعه نیست، بلکه یکی از مهم ترین عوامل ریشه کن کردن آن برای ایجاد مدینه فاضله در جوامع بشری است.

جایگاه و منزلت شهید:

یکی از مسائلی که در قرآن مجید برای بیان حیات عالی شهداء و اشاره به مقام بسیار رفیع و والای آنها آمده است، جمله «عند ربّهم یرزقون» است.

مقام عند ربّهم، عالی ترین مقام انسانی است و به عبارت دیگر کمال نهائی انسان است که هیچ حائلی میان انسان و خدا، وجود ندارد. در واقع اتصال به مقام ربوبی و لقاء الهی و نهایت کمال انسان است. چه جایگاه و منزلگاهی از آن بالاتر، که عاشق را در جوار معشوق جای دهند و این، همان چیزی است که انسانها حقیقتاً در جستجوی آن هستند.

پیامبر (ص) فرمود که: خداوند برای شهیدان هفت خصلت مقرر کرده است:

1- با نخستین قطره خونی که از خون او ریخته می شود، تمام گناهان او مورد عفو قرار می گیرد.

2- سرش در کنار دو حور از حوریان بهشتی قرار می گیرد و آنها غبار از چهره شهید پاک می کنند و به او خوش آمد می گویند. او هم متقابلاً به همسران بهشتی خود مرحبا می گوید.

3- از لباسهای بهشتی بر اندامش می پوشانند.

4- پذیرایی کنندگان بهشتیانی که وارد بهشت می شوند، با عطرهای بهشتی، او را عطرآگین می کنند.

5- جایگاه خود را، در بهشت می بیند.

6- به روحش گفته می شود، در هر کجای بهشت که می خواهی استراحت کن.

7- به وجه اللّه نظر می کند، و این موضوع رضایت و خشنودی برای هر پیامبر و شهیدی است.(13)

به شهادت «فوز عظیم» گفته شده است، چرا که شهید با شهادت خود به هدف نهایی که لقاء پروردگار و مقام در جوار(عند ربّهم) باشد، رسیده است. و در این مسابقه نهایی، پیروز شده و بعد از مسابقه نهائی دیگر آزمایشی نیست.

امام علی (ع) می فرماید:

«تحقیقاً مرگ، طلب کننده ای است با شتاب، ایستنده از چنگال مرگ نخواهد رفت و فرار کننده از مرگ، آن را ناتوان نخواهد نمود. راستی که گرامی ترین مرگها کشته شدن ـ در راه خداـ است. سوگند به آن که جان پسر ابوطالب، در دست اوست که هزار ضربت شمشیر بر من، آسان تر از مرگ بر بستر است».(14)

باسلام خدمت همه ی کسانی که به وبلاگ ما امده اند.امروز من پاور پوینتی در باره ی احترام در پاین برای شما گذاشته ام امید وارم از ان خوشتان بیاید.

دانلود

در صورت بروز هرگونه مشکل از بخش نظرات به ما اطلاع دهید.

با تشکر

يكي از شرط هاي اساسي پذيرفته شدن نماز در نزد خداي متعال، مسئله «حضور قلب پيدا كردن» در حين نماز است؛ از اين رو آيات و روايات فراواني در اين باره وارد شده كه همه بر اين مطلب تصريح مي كنند كه ميزان قبولي نماز، بستگي به ميزان توجه انسان در نماز دارد.متأسفانه بسياري از ما عبادت هاي خود را بدون حضور قلب و با حواس پرتي كامل انجام مي دهيم و به همين جهت است كه يك عمر نماز مي خوانيم، اما اثري از آثار معنوي و روح نواز آن را در خود نمي بينيم.

لزوم تحصيل حضور قلب

در ضرورت تحصيل حضور قلب همين بس كه بدانيم: نماز بي حضور قلب، نماز حقيقي نيست و وقتي نماز از حقيقت و باطن خود جدا شد و به صورت يك عمل بي روح در آمد، تمام ثمرات و فوايدي كه در آيات و روايات، براي نماز آمده، ديگر در چنين نمازي وجود ندارد.

امام صادق - عليه السلام - مي فرمايد:«ان العبد ليرفع له من صلاته نصفها او ثلثها او ربعها او خمسها و ما يرفع له الا ما اقبل عليه بقلبه؛1 همانا از نماز انسان، نصفش، ثلثش، ربعش يا خمسش بالا برده مي شود و آن مقداري از نماز كه توجه قلبي داشته باشد بالا برده مي شود.»

گر چه حضور قلب از شرايط صحت نماز نيست؛ يعني با نبودن حضور قلب نماز باطل نمي شود و از لحاظ فقهي اشكالي ندارد ولي چنين نمازي، قالبي و بي فضيلت و غير مقبول است، يعني بالا نمي رود و اثر معراجي خود را از دست مي دهد.


امكان كسب حضور قلب

گاهي تصور مي كنيم، تحصيل حضور قلب از امور محال است و از كسب آن، نااميد مي شويم و به يك عبادت صوري و ظاهري اكتفا مي كنيم. چه بسا اين نااميدي، از فريب دادن خود نشأت بگيرد، به اين معنا كه براي فرار از نماز با حضور قلب، دايما خود را فريب داده و مشكل بودن آن را بهانه اي براي ترك آن، قرار مي دهيم.دلايلي براي امكان كسب حضور قلب وجود دارد بهترين دليل براي امكان شي ، وقوع آن است. همين كه پيغمبران ما و ائمه عليهم السلام و اولياي خدا، بر حسب معرفت و ايمان و قرب و طلبشان، حضور قلب داشتند، دليل بر امكان آن مي باشد. همچنين وجود دستور جهت تحصيل حضور قلب از ناحيه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام و بزرگاني كه در اين باره كتاب نوشته اند، همه دليل بر امكان كسب آن مي باشد، چرا كه تكليف و دستور به آنچه در توان نيست بي معنا و غلط است، زيرا تحصيل امر محال، محال است.

مراتب حضور قلب

درباره مراتب حضور قلب، سخنان بسياري از بزرگان اهل معرفت رسيده، ولي ما به جهت مختصرگويي و ساده نويسي برآنيم تا با الهام از سخنان ارزشمند آنان به ذكر پنج مرتبه از مراتب حضور قلب بپردازيم.مرتبه اول: شخص نمازگزار بايد اجمالا بداند كه با خداوند سخن مي گويد و حمد و ثناي او مي كند، اگر چه به معاني الفاظ توجه نمي كند. اين مرتبه براي آناني است كه معاني نماز را نمي دانند.

مرتبه دوم: علاوه بر مرحله قبلي، به معاني كلمات و اذكار نيز توجه داشته باشد و بداند كه چه مي گويد. امام صادق(ع) مي فرمايد:«من صلي ركعتين يعلم ما يقول فيهما. انصرف و ليس بينه و بين الله ذنب لا غفرله؛۲ هر كس دو ركعت نماز بخواند در صورتي كه بداند چه مي گويد، از نماز فارغ مي شود در حالي كه بين او و خداوند گناهي نيست، مگر اين كه خداوند آنها را مي بخشد». در اين مرحله، قلب تابع زبان است.

مرتبه سوم: اسرار عبادت و حقيقت اذكار و تسبيح و تحميد و ساير مفاهيم را بفهمد و در حال نماز به آنها توجه كند تا خوب بداند چه مي گويد و چه مي خواهد.

مرتبه چهارم: نمازگزار علاوه بر مراحل سابق، بايد اسرار و حقايق اذكار را به طور كامل در باطن ذاتش نفوذ داده و به مرحله يقين و ايمان كامل برسد. در اين صورت است كه زبان از قلب پيروي مي كند. قلب چون به آن حقايق ايمان دارد، زبان را به اذكار وادار مي كند.

مرتبه پنجم: در اين مرحله، نماز گزار به مرتبه كشف و شهود و حضور كامل مي رسد كه به اين مرحله حضور قلب در معبود مي گويند نه حضور قلب در عبادت؛ يعني مرحله اي كه اسما و صفات و كمالات حق را با چشم باطن مشاهده مي كند،چيزي را جز خدا نمي بيند، حتي به خودش و افعال و حركات و اذكارش نيز توجه نداشته از سخنگو و سخن نيز غافل است و در حقيقت در انجذاب كامل قرار دارد، البته در اين مرحله هم مراتبي است كه نسبت به سالكين متفاوت است.


حواس پرتي در نماز و درمان آن

در نمازي كه مي خوانيم، انواع تصورات خيالي وجود دارد، مگر كساني كه قوه خيال را كاملا تربيت كرده و متمركز بر نماز كرده باشند.

گاهي آنچه در نماز به ذهن خطور مي كند، انجام كار خيري است؛ مثلا نمازگزار در اين تصور است كه چگونه بعد از نماز سخنراني كند و يا با فلان بزرگ يا دوست، چگونه گفت وگو كند.

و يا انجام كار شري است، مثلا در اين تصور است كه چگونه بر سر ديگري كلاه بگذارد و... .

گاهي آنچه در خاطر و خيال مي آيد، صرف خيال است و آن يا خيال پسنديده است مثلا (در خاطر خود بگذراند كه پولدار شود تا بتواند گرسنگاني را سير و برهنگاني را لباس بپوشاند و...) و يا خيال فاسد مي باشد (مثلا در خاطر خود لذت گناه و چگونگي آن را بياورد و با آن دلخوش كند).

پس آنچه كه در قوه خيال ما مي آيد از اين چهار حالت خارج نيست، اگر چه گاهي در نماز قوه خيال در امور پسنديده فعاليت مي كند ولي در جهت كسب حضور قلب، خيال در امور پسنديده هم بايد كنترل شود و از پرواز آن به امور مختلف، خوب نگه داشته شود تا قلب يكسره متوجه خداوند شود.


كيفيت تغذيه قوه خيال

هر يك از قواي ما محتاج به تغذيه مناسب خود مي باشد. بايد براي منظم كردن قوه خيال و جهت دادن به آن، از عوامل كنترل قوه خيال و گفتن ذكر دايم با توجه و متمركز كردن ذهن به امور پسنديده، استفاده كرد. از جمله امور پسنديده عبارتند از: ياد خدا بودن؛ تمام كارها و اعمال خود را نيت و هدف خدايي دادن؛ تفكر در مسائل علميه و مسائل اعتقاديه (مبدأ و معاد) و وظايف انساني و عملي (كسب اخلاق حسنه و رفتار انساني)؛ مراقبت بر احوال و رفتار خود كه چه مقدار منطبق با عقل، شرع و رضاي خداوند است و هم چنين يادآوري گذرگاه بودن دنيا و مسافر بودن خود و دقت و تعقل به عجايب خلقت و آثار نظم و قدرت پروردگار؛ همه اين ها عوامل كمك كننده در كنترل قوه خيال مي باشد.

1 . بحارالانوار، ج 84، ص 238.

۲ . ثواب الاعمال، ص 72.

یامن اسمه دواء و ذكره شفاء و طاعته غنی (دعای كمیل)
وقتی انسان چیزی را از خدا می خواهد و به خاطر طلب آن، نماز می گذارد و در نماز به خدای خود توجه می كند و خدا نیز دو صد چندان او را مورد لطف و توجه خود قرار می دهد، آن چیز به طرز اعجاب انگیزی برای او حاصل خواهد شد. این منطقی كاملا گویا در تمامی ادیان است.
در تاریخ اسلام و ایران تا به امروز، موارد بی شماری از درمان های معجزه وار و شفای بیماران غیر قابل علاج و رو به مرگ در امام زاده ها و مساجد و درمان توسط شخصیت های مذهبی را می توان یافت.
هر چند كه این موضوع ، گاهی به انگیزه سود جویی و استحمار مردم انجام گرفته و در واقع به شارلاتان بازی تبدیل شده است، اما موارد متعددی كه مورد تایید "علم و دین" می باشد را نیز، در بر می گیرد، زیرا علم پزشكی این مقولات را به وسیله پدیده نیرومند تلقین، توجیه می كند. از طرفی در دین با اعتقاد به قدرت بی انتهای الهی و ممكن نمودن هر غیر ممكن بشری توسط ذات اقدس خداوند، می توان با اطمینان كامل، شفای هر دردی، هر چند لاعلاج را از او خواست و در درمان هر بیماری كه حتی پزشكان از كنترل آن عاجز مانده اند، از رحمت بیكرانه اش استفاده كرد.
با این دیدگاه می توان گفت، زمانی كه پزشكان به مادری بگویند: " برای فرزندت، دیگر هیچ كاری از دست ما ساخته نیست"، آن موقع همه چیز به پایان نرسیده است، بلكه همان خدایی كه پزشكان را وسیله ای برای انتقال رحمت خودش در درمان بیماران علاج پذیر قرار داده است، چنان چه اراده كند می تواند وسایل و واسطه های دیگری را هم كه چه بسا غیر مادی باشند، برای درمان كودك بیمار برانگیزد.
اما جایگاه نماز در بروز چنین درمان هایی خاص است. چه بسیار است شرح حال كسانی كه با متوسل شدن به درگاه نورانی ائمه دین(ع) و به خصوص حضرت رضا(ع)، و پس از اقامه نمازهای طولانی و عجز و لابه بسیار به بارگاه حضرت باریتعالی یا با واسطه قرار دادن حضرت امام زمان(عج)، چنان از چنگال بیماری های سخت نجات یافته اند، كه زبان و قلم از توصیف آن قاصر و دانش پزشكی از كشف ماهیت آن، انگشت به دهان است!
بدین ترتیب آن زمان كه همه درهای علم و طبابت، بر روی انسان های دردمند و ناتوان، بسته می شود و علم از نقص نسبی خود، شرمسار می گردد، شكوهمند ترین جلوه دین یعنی نماز است كه قادر خواهد بود دروازه هایی بزرگ از رحمت الهی را بر بنده عاجز و بیمار بگشاید و شفایی شگفت انگیز، به او هدیه كند، چرا كه نماز گفتگو با كسی است كه اسمش دوا و ذكرش شفاست.

نماز حقيقى داراى دو بعد است: بعد ظاهرى كه به منزله پيكره نماز است و بعد باطنى كه روح و حقيقت آن مى‏باشد. هر يك از اين دو بعد احكام و آداب ويژه‏اى دارند، نماز با وجود اين دو بعد كامل مى‏شود، يعنى همان‏گونه كه نماز بدون رعايت احكام و شرايط ظاهرى، باطل است. مراعات نكردن آداب باطنى و قلبى نماز نيز موجب قبول نشدن آن گشته، انسان را به قرب حضرت حق نمى‏رساند.
بى‏شك از مهم‏ترين آداب باطنى نماز، و بلكه تنها راه رسيدن به اسرار و آثار و نتايج آن، همانا حضور قلب است. بهره هر كس ازنماز، به اندازه حضور قلب اوست و چه زيبا فرموده آن مجاهد فى‏سبيل لله و عارف بالله، امام خمينى كه: «كليد گنجينه اعمال و باب الابواب همه سعادات، حضور قلب است كه با آن، فتح باب سعادت بر انسان مى‏شود، و بدون آن جميع عبادات از درجه اعتبار ساقط مى‏گردد».
كتاب حاضر، برگرفته از افادات عالمان ربانى و عارفان الهى است كه خود از اصحاب سير و سلوك بوده و در پى سال‏ها عبادت و مجاهدت و رياضت، راه وصول به قرب الهى را طى نموده و به جوار رب‏العز نايل آمده و همواره خود را حاضر در محضر او ديده‏اند.
آن بزرگان با استفاده از انوار سخنان معصومين عليهم السلام كتاب‏هاى ارزشمندى درباره آداب باطنى و قلبى نماز تاليف كرده‏و آن‏ها را اسرار الصلاه نام نهاده‏اند.
در ميان اين آثار، در زمينه «حضور قلب در نماز» اثر مستقلى به چشم نمى‏خورد، گرچه برخى از اين عالمان سترگ بخشى از اثر خود را به آن اختصاص داده‏اند. در اين نوشتار مطالب مربوط به حضور قلب در نماز، از لابلاى آثار آن بزرگان گردآورى شده و به جويندگان حقايق و معارف ناب اسلامى عرضه شده است.

ديدگاه شهيد ثانى در باره حضور قلب
نخستين بخش: اين كتاب ارزشمند ديدگاه عالم بزرگ شيعه شهيد ثانى درباره حضور قلب است، ايشان قبل از ورود به بحث اصلى بيانات عالمانه‏اى راجع به تحقيق در معناى قلب ارائه نموده و در قسمتى‏از آن بحث فرموده است: بندگى و عبادت مانند كالبد و تنى است كه جان و روان آن، همان توجه قلبى به پيشگاه حضرت پروردگار است. اين توجه و اقبال، ميزان قبولى اعمال و معيار فزونى پاداش‏ها در دارالجنان است. ودر پرتو همين توجه و روى كرد، انسان مى‏تواند خود را شايسته بهشت‏برين و نعمت‏هاى جاويد آن سازد. نعمت‏هايى كه هرگز ديده‏اى نظير آن را نديده و گوشى شبيه آن را نشنيده و به قلب انسانى خطور ننموده است. به وسيله همين اقبال و توجه باطنى است كه‏انسان خاكى مى‏تواند به جهان پاك ملكوت راه بيابد و در افق پهناور فرشتگان بال بگشايد و از جهان غيب و شهود كسب فيض كند.
در پرتو اين توجه و اقبال قلبى، از عبادتى اندك، پاداشى بيكران به دست آيد. ميزان پاداش‏ها بستگى به اين توجه درونى و اقبال قلبى در افعال و اقوال، و حركات و سكنات، و تفكر دراسرار نهفته در عبادت مورد نظر دارد.
قلب به دليل صفا و جلايى كه دارد، همانند يك آيينه صاف و شفاف مى‏تواند انوار و تجليات الهى را به سوى خود جذب كند، ولى دراثر عوامل خارجى كه برخلاف روحانيت و نورانيت ذاتى‏اش مى‏تواند بر آن عارض شود، استعداد پذيرش تجليات ربانى را از دست مى‏دهد و قابليت پذيرش آلودگى‏ها و تباهى‏ها و محروميت‏ها در آن پديد مى‏آيد.
استعداد پذيرش انوار الهى در قلب، به حدى است كه مى‏تواند دراثر تابش انوار الهى به جايى برسد كه حقايق بسيارى براى او كشف شود و دقايق بى‏شمارى براى او منكشف گردد.
كوتاه سخن اين كه به مجرد به پا داشتن صورت نماز و تلاش براى اداى تكليف، شيطان از تو دور نمى‏شود، بلكه براى راندن آن رعايت اصول ديگر، از جمله اصلاح درون و پيراستن خويش از رذايل لازم است كه صفات نكوهيده ياران و انصار شيطان است و بدون دفع صفات رذيله، عبادت نه تنها سودى نمى‏بخشد، بلكه احيانا ضرر هم مى‏رساند.
مرحوم شهيد ثانى سپس وارد بحث لزوم حضور قلب در نماز شده و بااستفاده از آيات و روايات بسيارى به اثبات اين موضوع مى‏پردازدكه در همه عبادت‏ها بخصوص نماز كه در راس آن‏ها قرار دارد، حضور قلب لازم است. ايشان در ادامه بحث پس از ذكر احاديث فراوان مى‏فرمايد: از احاديثى كه نقل كرديم استفاده مى‏شود كه قبولى نماز مشروطبه توجه قلبى به سوى خداوند و روى گرداندن از غير اوست، و نيز قبولى نماز موجب قبولى ديگر اعمال است. از اين‏رو اهميت حضور قلب و توجه درونى در نماز، به خوبى روشن مى‏شود، و نيز واضح مى‏شود كه بى‏توجه‏اى و غفلت از آن، موجب خساراتى بزرگ و زيانى جبران ناپذير است.
وى سپس به بحث «راه تحصيل حضور قلب» مى‏پردازد و ضمن برشمارى صفات قلبى شخص مومن به عنوان نتيجه‏گيرى مى‏فرمايد: از اين رو مى‏توان گفت: بهترين راه ايجاد حضور قلب و توجه خاطر، مبارزه جدى با هجوم افكار پراكنده و آشفته است. براى دفع هجوم اين افكار و اوهام، راهى جز دفع انگيزه‏هاى آن‏هانيست، زيرا افكار پراكنده به انسان فشار مى‏آورد و مانع توجه قلب مى‏شود، لذا بايد علل و اسباب آن را يافت و از بين برد.
علل هجوم اين افكار دو نوع است:
1. خارجى
2. داخلى
ايشان پس از آن به بررسى هر يك از دو عامل فوق پرداخته و علت دوم را مهم‏تر دانسته و مى‏فرمايد: علل داخلى تشتت افكار از علل خارجى آن شديدتر است و لذا مبارزه با آن نيز سخت‏تر است. زيرا كسى كه افكارش دستخوش امواج سهمگين اقيانوس زندگى شده، و رشته ارتباطش از هم گسسته، و مرغ افكارش از شاخه‏اى به شاخه‏اى مى‏پرد، فروبستن ديده، در نماز، اورا سودى نمى‏بخشد، و افكارش در يك نقطه تمركز پيدا نمى‏كند، زيرا آن‏چه در دل جاى گرفته، براى پراكندگى خاطر كافى است.
براى مبارزه با عوامل داخلى تشتت افكار، مناسب‏ترين راه اين‏است كه نمازگزار خود را به فهم معناى مطالب نماز وادار كند، تا هر مطلبى كه به زبان مى‏راند معناى دقيق آن را بفهمد و روى آن تامل كند و انديشه خود را با آن مشغول سازد تا افكار پراكنده در دلش جاى نگيرد.
براى تقويت اين معنا شايسته است كه پيش از تكبيره الاحرام، ياد آخرت كند و ايستادن در عرصه‏هاى محشر و موقف حساب و كتاب را به ياد آورد و ناله و فرياد اكبر و هول و وحشت همگانى روز رستاخيز را با خود بازگو و دلش را از مطالب دنيوى و افكار پراكنده خالى كند و در چنين حالى تكبيره الاحرام گفته، وارد نماز شود واجازه ندهد كه چيزى وارد قلب شده، آن را مشغول سازد. اين راه تحصيل آرامش دل و تسكين خاطر است.
اين عالم بزرگ در پايان اين بحث مى‏فرمايد: دل انسانى نيز همواره مورد تهاجم اين افكار است و هر قدر نمازگزار آن‏ها را براند، حريص‏تر مى‏شوند و با تلاش بيشتر باز مى‏گردند و هجوم مى‏آورند. و بسيار به ندرت اتفاق مى‏افتد كه قلب انسانى از هجوم اين افكار باز دارنده از توجه قلبى خالى باشد.
سبب همه اين تشتت افكار و تهاجم اوهام يك چيز مى‏باشد و آن«حب دنيا» است كه در حديث آمده است: «حب الدنيا راس كل‏خطيئه» آرى محبت دنيا سر سلسله همه گناهان است، هر پليدى از آن ناشى مى‏شود و هر نقصى از آن پديد مى‏آيد. كسى كه دلش را برمحبت دنيا وادارد و به هر مال و منال روى آورد و دنيا را براى دنيا بخواهد -نه به عنوان توشه آخرت - هرگز نبايد طمع درك لذت مناجات را داشته باشد، كه هر كس براى حطام دنيا فرحناك باشد، براى مناجات پروردگار احساس فرح نخواهد كرد.
هركس به هر چيزى علاقه و محبت داشته باشد، همه همت خود را درراه رسيدن به آن صرف مى‏كند، كسى كه دنيا را نور ديده وروشنايى دل خود مى‏داند، به ناگزير همه هم و غم خود را در اين راه صرف مى‏كند. چنين افرادى نيز نبايد تلاش براى مبارزه باتشتت افكار را ترك كنند، بلكه بايد كوشش كنند كه دل‏شان متوجه خدا و ياد خدا شود و به قدر امكان از تهاجم اين افكار پراكنده در امان بمانند.

حضور قلب در بيان سيدبن طاووس
بخش دوم: كتاب، ديدگاه جمال السالكين سيد بن طاووس در باره حضور قلب در نماز است. ايشان در آغاز بحث مى‏فرمايد: اگر در حركات و سكنات خود همواره از ياد پروردگارت غافل باشى و دائما خود را غرق در فكر دنيا و هواى نفس خويش نمايى، ناگزير هنگام حضور در نماز، نيازمند آن هستى كه با رنج و تعب، با رشته عقل خويش، دل از خدا گريخته‏ات را حاضر ساخته و به‏ايستادن در پيشگاه مولايت وادار نمايى، و به يادش آورى كه خداتو را دعوت به ملاقات نموده و همواره در محضر او هستى و تو رامى‏بيند؛ و نيز با عقل و قلب خود قصد كنى كه مى‏خواهى خداوند رااز آن جهت كه شايسته عبادت است، پرستش كنى و مانند عابدان حقيقى، در محضر مناجات با او حاضر شوى و عبادت خداوند جل جلاله را به جا آورى.
و شايسته است هنگامى كه «الله اكبر» مى‏گويى و مشغول سخن گفتن با خدا مى‏شوى، در فكر فهم معناى اين سخن باشى و بدانى كه مشغول عبادت هستى؛ نه صرف تلفظ با حال غفلت و بر طبق عادت. ونيز بايد در گفتن آن صادق باشى.
مرحوم ابن طاووس در ادامه بحث، درك عظمت خداوند را سبب ايجاد حضور قلب دانسته، در اين باره احاديثى از حالات ائمه‏اطهار عليهم‏السلام را نقل نموده و سپس مى‏فرمايد: بر ما همگى واجب است كه به خاطر هيبت و احترامى كه خداوند جل‏جلاله ذاتا مستحق آن است، همواره از او بيم و هراس داشته باشيم، ولى غفلت، ما را به جايى رسانده كه از او بيم نداريم،و حتى از خوف و هراس معصومين عليهم السلام كه بايد در عبادات الهى به آنان اقتدا كنيم، پيروى نكرده و از خدا نمى‏هراسيم، وهم چنين به خاطر مخالفت‏هاى پى‏درپى‏مان با خواسته‏هاى او و كوچك شمردن امر و نهى و حب و قرب و مناجات با خدا، از او بيم‏نداشته و در نماز حضور قلب نداريم. البته اين به سبب جهل ونادانى به مقام معبود مى‏باشد كه به جهل منكران و كافران نزديك است.
حضور قلب در اذكار و افعال نماز بحث است.
بخش سوم: حضور قلب در هنگام گفتن اذكار نماز است.
سيدبن طاووس با نقل يك روايت مى‏فرمايد: مولاى‏مان امام جعفر صادق (ع) در حال قرائت در نماز دچار حالت بى‏هوشى شد، وقتى به هوش آمد، از او پرسيدند: چه چيز باعث شد كه حال شما به اين حالت منتهى شود. حضرت فرمود: پيوسته آيات قرآن را تكرار مى‏نمودم، تا اين كه به حالتى رسيدم كه گويى شفاها آن را از كسى كه نازل فرمود به مكاشفه و عياناشنيدم، لذا قوه بشرى تاب مكاشفه جلال الهى را نياورد.
مباحث اين بخش با دو بحث حضور قلب در هنگام ركوع و سجده پايان مى‏پذيرد. بش سوم كتاب به اولين مقاله از حضرت امام خمينى(ره)اختصاص دارد، ايشان در آغاز سخن مى‏فرمايد: يكى از مهمات آداب قلبيه كه شايد كثيرى از آداب، مقدمه آن باشد و عبادت را بدون آن روح و روانى نيست و خود مفتاح قفل كمالات و باب الابواب سعادات است، و در احاديث شريفه از كمتر چيزى اين قدر ذكر شده و به كمتر ادبى اين قدر اهميت داده شده،حضور قلب است.
در ادامه بحث، امام راحل، به برخى اسرار و فوائد عبادات بادلائل عقلى اشاره فرموده و آورده است: از اين جهت است كه مى‏بينيد در ما پس از چهل - پنجاه سال عبادت اثرى حاصل نشده، بلكه روز به روز بر ظلمت قلب و تعصى قواافزوده مى‏شود، لحظه به لحظه اشتياق ما به طبيعت و اطاعت ازهواهاى نفسانيه و وساوس شيطانيه افزون مى‏شود. در مقاله مذكور سپس، نقش شيطان كه با وسوسه‏هاى خود قلب را تسخير مى‏كند، وانواع حيله‏هاى او مشروحا پرداخته شده و آن‏گاه احاديثى درباره حضور قلب ذكر شده است.
تحصيل حضور قلب «دعوت به تحصيل حضور قلب» عنوان بحث بعدى است كه در آغاز آن آمده است: اكنون كه فضيلت و خواص حضور قلب را عقلا و نقلا دانستى و ضررهاى ترك آن را فهميدى، علم تنها كفايت نكند، بلكه حجت را تمام‏تر نماند؛ دامن همت‏به كمر زن و آن‏چه را دانستى، درصدد تحصيل آن‏باش و علم خود را عملى كن تا استفاده از آن برى و برخوردار ازآن شوى.
سپس در ادامه اين بحث چنين آمده: پس اى عزيز، اگر ايمان به آن‏چه ذكر شد -كه گفته انبيا عليهم‏السلام است- آوردى و خود را براى تحصيل سعادت و سفر آخرت مهيانمودى، و لازم دانستى حضور قلب را كه كليد گنج سعادت است، تحصيل كنى، راه تحصيل، آن است كه اولا رفع موانع حضور قلب رانمايى و خارهاى طريق را از سر راه سلوك ريشه‏كن كنى، و پس ازآن اقدام به خود آن كنى.
در ادامه بحث موانع حضور قلب اين‏گونه بيان شده است: اما مانع حضور قلب در عبادات، تشتت خاطر و كثرت واردات قلبيه است كه گاهى از امور خارجه و طرق حواس ظاهره حاصل مى‏شود؛ مثل آن كه گوش انسان در حال عبادت چيزى بشنود و خاطر به آن متعلق شده، مبدا تخيلات و تفكرات باطنيه شود، و واهمه و متصرفه درآن تصرف كرده، از شاخه‏اى به شاخه‏اى پرواز كند؛ يا چشم انسان چيزى را ببيند و منشا تشتت خاطر و تصرف متصرفه گردد؛ يا ساير حواس انسان، چيزى ادراك كند و از آن انتقالات خياليه حاصل شود.
در سخنان حضرت امام خمينى (ره) براى درمان حواس پرتى و تشتت خاطر آمده است: بسيارى گمان مى‏كنند كه حفظ طاير خيال و رام نمودن آن، از حيزامكان خارج و ملحق به محالات عاديه است؛ ولى اين‏طور نيست و باتمرين و رياضت و تربيت و صرف وقت، آن را مى‏توان رام نمود وطاير خيال را مى‏توان به دست آورد، به‏طورى كه در تحت اختيار واراده حركت كند كه هر وقت بخواهد آن را در مقصدى يا مطلبى حبس كند كه چند ساعت در همان مقصد حبس شود.
طريق عمده دام نمودن آن، عمل به خلاف است. آن‏چنان كه انسان در وقت نماز، خود را مهيا كند كه حفظ خيال در نماز كند و آن را حبس در عمل نمايد.
پايان بخش اين مقاله بحث «حب دنيا باعث تشتت خيال و مانع حضور قلب» است كه به طور گسترده به آن پرداخته و چنين تحرير شده است: سزاوار آن است كه نمازگزار، معانى اذكار و آن‏چه در نماز مى‏خواند و نيز معانى ادعيه و تعقيبات آن را ملاحظه نمايد؛ چه، مى‏بايد كه از روى دانسته‏گى و فهميده‏گى به‏جا آورد، تا ذكر گفتن و دعا خواندن و قرائت كردن او، مجرد حركت دادن زبان، به غير ملاحظه معانى مقصوده آن، نبوده باشد.

بيانات شيخ بهايى در حضور قلب
بخش چهارم: كتاب مطالبى از علامه ذوفنون شيخ بهايى است در اين بخش پس از ذكر حديثى جالب از امام صادق (ع) درباره فهم معانى‏اذكار نماز آمده است: چه اگر چنين باشد، حال او مثل شخص عربى باشد كه تلفظ به كلام فارسى مى‏كرده و شعور به معانى آن چيزى كه تلفظ مى‏كند نداشته باشد. يا مثل حال ساهى و غافل و مصروعى كه تكلم به چيزى مى‏نمايد، بدون آن كه معنى آن به خاطر ايشان گذرد و ندانند كه چه مى‏گويند.
بخش پنجم: كتاب ديدگاه محدث و حكيم بزرگ مولا محسن فيض كاشانى‏است. در اين بخش مطالب سودمندى در زير اين عناوين مطرح شده‏است: «دلايل حضور قلب در نماز»، «رابطه نماز با حضور قلب»، «آيا حضور قلب شرط صحت نماز است»، «راه درمان موانع حضورقلب»، «عوامل بيرونى و درونى خطورات قلبى».
در ابتداى اين مقال آمده است: بدان كه ادله شرط بودن خشوع و حضور قلب در آيات و احاديث‏بسيار است، از جمله آن‏ها فرموده خداوند متعال است: (اقم الصلاه لذكرى) «نماز را براى ياد من به پا دار».
فعل امر «اقم» ظاهر براى وجوب است و غفلت ضد ذكر و ياد مى‏باشد، لذا كسى كه در همه نمازش غافل و بى‏توجه است، چگونه ممكن است نماز را براى ذكر و ياد خداوند به پا داشته باشد و نيز قول خداوند كه مى‏فرمايد: (و لا تكن من الغافلين):«... و از غافلان مباش».
مبنى بر نهى بوده و ظاهر آن دلالت بر تحريم غفلت دارد و نيزآيه: (حتى تعلموا ما تقولون): «بايد بدانيد كه [ در نماز ] چه مى‏گوييد» اين آيه بيان‏گر علت نهى مستان در دنيا از ورود به نماز است و همين علت در انسان غافلى كه غرق در مقاصد و وسوسه‏هاى خود و افكار دنيوى مى‏باشد نيز شايع و ثابت است.
در ادامه علامه فيض كاشانى، به بحث درباره شش عامل كه باعث كامل شدن نماز مى‏شود اشاره دارد كه عبارتند از: حضور قلب و فهميدن معانى اذكار و تعظيم خداوند و هيبت‏بارى تعالى و اميد داشتن و حيا نمودن.
بخش ششم: كتاب در بردارنده قسمت دوم از ديدگاه حضرت امام خمينى(ره)درباره حضور قلب است.
اين بخش شرح و توضيح يك حديث از حضرت امام صادق (ع) مى‏باشد كه محتواى آن توجه به حضور قلب است.
فراز نخست، بحث فراغت وقت و فراغت قلب در عبادت است. درباره فراغت قلب در عبادت آمده است: و از فراغت وقت مهم‏تر فراغت قلب است. بلكه فراغت وقت نيز مقدمه‏اى براى اين فراغت است و آن‏چنان است كه انسان در وقت اشتغال به عبادت، خود را از اشتغالات و هموم دنيايى فارغ كند؛ و توجه قلب را از امور متفرقه و خواطر متشتته منصرف نمايد، ودل را يك‏سره خالى و خالص براى توجه به عبادت نمايد.
ادامه بحث درباره مراتب حضور قلب است كه اين چنين بيان شده‏است: پس از آن كه معلوم شد كه حضور قلب در عبادات، قلب و روح عبادات است و نورانيت و مراتب كمال آن، بسته به حضور قلب ومراتب آن است، اكنون بايد دانست كه از براى حضور قلب مراتبى است كه بعضى از آن مراتب اختصاص دارد به اولياى حق، و دست ديگران از وصول به قله آن كوتاه است؛ ولى بعض مراتب آن براى سلسله رعيت نيز ممكن الحصول است. و بايد دانست كه حضور قلب به طريق كلى منقسم شود به دو قسمت عمده:
الف: يكى حضور قلب در عبادت؛
ب: ديگر حضور قلب در معبود.
سپس در مورد هر يك بطور مبسوط به بحث و بررسى پرداخته آن‏گاه راجع به راه دستيابى به حضور قلب آمده است: بدان كه حضور قلب در عبادات حاصل نشود مگر به افهام نمودن به قلب اهميت عبادات و آن در حقيقت ميسور نشود مگر به فهميدن اسرار و حقايق آن‏ها.
نوان‏هاى بعدى مقاله حضرت امام خمينى (ره) بدين قرار است: نوافل جبران كننده نقايص نمازهاى واجب؛ فراغت در عبادت موجد غناى قلب.
ديدگاه مولى مهدى نراقى در حضور قلب
بخش هفتم: كتاب شامل ديدگاه علامه محقق مولى مهدى نراقى است كه‏اين چنين آغاز مى‏شود: نماز معجونى آسمانى و تركيبى الهى است كه از اجزاى بسيار،مركب است، اين اجزا در فضيلت و اهتمام به آن‏ها متفاوت‏اند.بعضى از آن‏ها به منزله روح است و بعضى به مثابه اعضاى رئيسه وبعضى در حكم ديگر اعضا.
انسان - مثلا- چون حقيقتى است مركب از اجزاى معين، موجودى كامل نمى‏باشد، مگر به معناى باطنى كه همان روح است و روح آن حضور قلب است.
در ادامه به بيان شرايط و معانى باطنى كه روح و حقيقت نمازاست پرداخته و آمده است: روشن است كه امور مذكور حقيقت و روح نماز و نيز مقصود اصلى ازآن هستند. زيرا غرض اصلى از عبادات و طاعات، پالايش نفس و روشن و صافى كردن جان است، پس هر عملى كه تاثير آن در صفا دادن وشفاف ساختن دل بيشتر باشد، برتر است و شكى نيست كه آن‏چه موجب صفا و جلاى نفس و تجرد و زدودگى آن از كدورت‏ها مى‏شود جز امور مذكور نيست و حركات ظاهرى چندان مدخليتى در صفاى آن‏ها ندارد، چگونه حضور قلب و خشوع، روح نماز نباشد و كمال نماز به بسته نباشد و حال آن كه نمازگزار در نماز و دعاى خود در مقام مناجات‏با پروردگار است؟
در ادامه بحث مرحوم نراقى، احاديثى درباره حالات ائمه اطهارعليهم السلام در نماز ذكر شده و پس از آن آمده است: با توجه به آن‏چه از كيفيت نماز انبيا و اوليا دانستى و آن‏گاه نماز خود و نماز مردم را ملاحظه كردى، پى مى‏برى كه مردم در نماز بر چند قسم‏اند:
1. غافلانى كه نماز خويش به پايان مى‏برند، در حالى كه يك لحظه حضور قلب ندارند.
2. كسانى كه در بخشى از نماز خود غفلت و در بخشى ديگر حضورقلب دارند اين‏ها نيز به حسب يا زيادى حضور قلب و غفلت و فزونى يكى بر ديگرى مختلفند، و مراتب آن‏ها نامتناهى است.
3. آنان كه نماز خود را تمام مى‏كنند و دلشان لحظه‏اى غايب نيست، بلكه در همه نماز خود حضور قلب دارند و همه همت و انديشه ايشان نماز است، به‏طورى كه آن‏چه نزد آنان مى‏گذرد احساس نكنند، چنان كه مولاى ما امير مومنان (ع) بيرون كشيدن پيكان ازپاى مبارك را احساس نكرد. اين بخش با بيان پاسخ به يك اشكال پايان مى‏پذيرد.
بخش هشتم: كتاب ديدگاه محدث و فقيه بزرگ شيعه آيه الله‏سيد عبد الله شبر است.

حضور قلب از ديدگاه ميرزا جواد آقا ملكى (ره)
بحث بعدى كتاب ديدگاه عارف بزرگ و فقيه سترگ، آيه الله ميرزاجواد آقا ملكى تبريزى است كه در بخش نهم جاى گرفته است.
ايشان پس از آيات و رواياتى كه بيان‏گر حقيقت نماز است‏مى‏فرمايد: با ملاحظه آن‏چه روايت شده، تشريع نماز در معراج پيامبر (ص)بوده و عروج آن بزرگوار به وسيله اجزاى نماز بوده؛ و هم‏چنين آن‏چه كه درباره نماز انبيا و ائمه عليهم السلام از آن حالات عالى رسيده، و آن رواياتى كه مى‏گويد: ذات اقدس حق نزد تمام‏اجزاى افعال و اذكار نماز بنده مومن است؛ و براى نماز چهار هزار باب است؛ و نماز ستون دين است كه اگر قبول شد بقيه اعمال هم قبول خواهد شد و اگر رد شد بقيه هم رد مى‏شود؛ و اين كه نام نماز و اجزاى آن در كتب الهى و سنت انبيا آمده، تمام اين‏ها به حكم عرف و لغت بهترين دليل بر اين حقيقت است كه مراد از نماز، تنها صورت ظاهرى بدون توجه به حقيقت آن نيست.
اين عارف بزرگ سپس به بحث «عوامل تحقق حقيقت نماز» پرداخته آن‏گاه فرموده است: سبب پيدايش حضور قلب، همت آدمى است، زيرا قلب، تابع همت واراده بوده و اگر همت تو نماز باشد، قلبت هم در نماز حاضرخواهد بود؛ ولى اگر همتت در پى‏چيز ديگرى باشد، قلبت هم ازنماز غافل و نزد همان چيز خواهد بود؛ چون خداوند براى هيچ كس دو قلب قرار نداده است. براى احضار قلب در نماز، راهى جز اين‏كه همتت را متوجه نماز سازى نيست، زيرا همواره همت انسان متوجه امرى مى‏شود كه خيرى در آن گمان داشته باشد و آن را مايه سعادت خود بداند. لذا حضور قلب در هنگام نماز، تابع ايمان انسان به حقيقت نماز و اين كه نماز از همه اعمال بهتر و برتر است، مى‏باشد.
در جاى ديگر اين بحث آمده است: بهترين و كامل‏ترين نوع حضور قلب اين است كه قلب نمازگزار درتمام اعمال و گفتار و اذكار نماز متوجه همان عمل و قول باشد ومراعات حضور پروردگارش را كند و متوجه باشد كه اين اعمال رادر حضور او ادا مى‏كند تامل و تفكر درباره جزيى از نماز، او را از توجه به آن جز كه مشغول انجام آن است باز ندارد و در هنگام انجام هر عملى يا اداى هر ذكرى به فكر آن عمل و يا ذكر باشد و بداند كه در آن لحظه، انجام آن جز از نماز و اداى آن ذكر از او خواسته شده و از خدا بخواهد كه او را كمك كند تا آن جز را همان‏گونه كه از او خواسته انجام دهد.
ايشان در قسمتى ديگر از مقاله خود مى‏نويسد: آن كس كه باطنش بر محبت دنيا سرشته شده و هم‏اش پيوسته در پى‏تحصيل دنيا و اشتغال به حفظ و تكميل آن است، آن هم نه به حد ضرورت، بلكه به خاطر محبت و لذت - كه دنياى مذموم هم همين دنياست كه آدمى را از ذكر و ياد خدا باز مى‏دارد- چنين كسى نبايد انتظار داشته باشد كه طعم محبت خدا را بچشد و لذت مناجات با او را آن‏چنان كه زاهدان در نماز و ديگر عبادات وطاعات خود مى‏چشند، دريابد.
زيرا كسى كه از كسب دنيا خوشحال شود، قطعا از توجه به خدا و مناجات با او خوشحال و مسرور نخواهد شد، همت آدمى متوجه چيزى است كه دلباخته و علاقه‏مند به آن باشد، اگر دلباخته دنيا باشد، همتش هم در پى آن است و اگر علاقه‏مند به نماز باشد، همتش نيز متوجه آن خواهد بود و علاج كامل همين است.
بخش پايانى: كتاب قسمت سوم از ديدگاه حضرت امام خمينى (ره) است كه در ابتداى آن آمده است: بر ارباب بصيرت و معرفت و مطلع بر اسرار اخبار اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام پوشيده نيست كه روح عبادت و تمام و كمال آن به حضور قلب و اقبال آن است، هيچ عبادتى بدون آن مقبول درگاه احديت و مورد نظر لطف و رحمت نشود و از درجه اعتبار ساقط است.
ادامه بحث درباره بيان حضور قلب اجمالى و تفصيلى است، پس از بيان حضور قلب اجمالى چنين آمده: مرتبه دوم از حضور قلب، حضور قلب در عبادت است تفصيلا، و آن، چنان است كه قلب عابد در جميع عبادت حاضر باشد و بداند كه حق را به چه توصيف مى‏كند و چطور مناجات مى‏كند. از براى آن مراتب و مقاماتى بسيار متفاوت است، حسب تفاوت مقامات قلوب و معارف عابدان.
و بايد دانست كه احاطه تفصيليه به اسرار عبادات و كيفيت مدح وثناى به هر يك، براى احدى جز كمل اصفيا به طريق افاضه و وحى‏الهى ممكن نيست. و ما اينجا به طريق اجمال، مراتب كليه آن را بيان مى‏كنيم.
امام راحل (ره) سپس به بيان چهار گروه از نمازگزاران پرداخته و در مورد گروه چهارم فرموده است: و اين طايفه، از اهل شهود و كشف، حضور قلبشان در عبادت، عبارت از آن است كه جميع حقايقى را كه صورت عبادات كاشف آن‏ها است، واسرارى را كه اوضاع و اقوال عبادات مظاهر آن‏ها است، بالعيان‏مشاهده كنند، پس در وقت تكبيرات افتتاحيه، كشف حجب سبعه برآن‏ها گرديده و خرق آن را نمايند؛ و در تكبير آخر، كشف سبحات‏جلال و جمال بر آن‏ها گرديده به مناسبت قلوب آن‏ها؛ با استعاذه‏از شيطان قاطع طريق و جلوه اسم‏الله الجامع، وارد محامد گردند.
چنان‏چه اشاره‏اى به آن در محل خود بيايد، ان شاء الله.
در پايان، زير عنوان «امورى كه به تحصيل حضور قلب كمك مى‏كند» آمده است: و آن در نماز امورى چند است كه پس از اين در مواقع خود بعض ازآن را ذكر مى‏كنيم و اكنون به طريق كلى براى مطلق عبادات علاجى ذكر مى‏كنيم و آن اين است كه انسان شواغل داخليه و خارجيه راكه مهم‏تر از همه شواغل قلبيه است، قطع كند. شواغل قلبيه سبب عمده يا منحصرش حب دنيا و هم آن است. اگر انسان هم‏اش تحصيل دنيا و مهم‏اش رسيدن به زخارف آن باشد، البته قلب فطرتا متوجه به آن مى‏شود و شغل شاغلش آن مى‏شود.


وقتي از علما در مورد حال خود سوال كند و از نظر آنها نسبت به خود با خبر شود، مقداري مشكل حل خواهد شد.
بالاتر اين كه، به عمل خود علما نگاه كند و ببيند كه آنها هم مثل او اين قدر حساسيت دارند يا عملشان بر خلاف او است؟ اگر عملكرد علما را برخلاف خود يافت، پس بايد بداند كه يقيناً دچار وسواس شده است.


1. تندخواني و شتاب زدگي
از موجبات حواس پرتي، تند خواني و تعجيل در اتمام نماز است، كه علت سريع خواني هم، عدم اهتمام به نماز است. چرا كه چنين افرادي، نماز را فقط براي رفع تكليف مي خوانند، لذا با كراهت و بي ميلي عبادت را انجام مي دهند و در نتيجه احساس خستگي مي كنند.
انگيزه تند خواني، حاضر شدن نزد محبوب كذايي است و از اين كه چند لحظه اي در نزد كسي كه قلبش متوجه او نيست ايستاده، رنج مي برد و مي خواهد هر چه سريعتر به طرف كسي يا كاري كه دوست دارد پرواز كند.
اگر كسي قلبش متوجه خدا باشد و از اين حضور راضي باشد، لزومي براي تندخواني و فرار از نماز نمي بيند، چون در محضر كسي است كه بايد باشد، لذا تمام حواسش را متمركز به محبوب واقعي مي نمايد.


2. گناه
همان طور كه نماز، عامل بازدارنده از گناه است، فحشا و منكرات نيز مانع حضور قلب در نماز است. نماز و گناه رابطه متقابل و متضاد دارند. كسي كه اهل فحشا و منكر است، توفيق تحصيل حضور قلب در نماز را ندارد، چرا كه گناه اثر منفي خود را در نماز مي گذارد و از طرفي نماز به ميزان حضور قلب در آن، بازدارنده از معصيت و بزهكاري مي باشد و اين كه خداوند در قرآن كريم فرموده است:
«اِنّ الصّلوة تَنهي عنِ الفحشاء و المنكَرِ؛ نماز انسان را از فحشا و منكر باز مي دارد» مسلماً نماز با حضور قلب را اراده كرده است، چرا كه حضور قلب يعني حاضر شدن قلب در محضر خدا كه مبدأ پاكيهاست و قلب آدم فاسق، فاجر و گناهكار نزد معاصي است نه خدا؛ ممكن نيست دل آدمي هم در معاصي غرق باشد و هم در معنويّات.
با دقت معلوم مي شود كسي كه غرق در شهوات و معاصي است، حقّ معنويّات و نماز را ضايع مي كند و به همين جهت است كه خداوند مي فرمايد:
«فَخَلفَ من بعدهِم خلفٌ اضاعُوا الصّلوة و اتّبَعوا الشّهَواتِ فسَوفَ يَلقَونَ غَيّاً؛[1] پس جانشينان اين جمعيت پاك و خدا پرست، قومي شدند كه نماز را ضايع كردند و از شهوات پيروي كردند و به دنبال آن به گمراهي افتادند».
نتيجه آن كه با خدا بودن، منافات با اسارت در شهوات و گناه و آلودگي دارد. مسلماً روح و قلبي كه به گناه عادت كرده و انس گرفته نمي تواند قبله خدا و محل توجّه او باشد.
درمان
الف. با علل فساد و گناه مبارزه كنيم
ريشه گناه عبارت است از جهل، هواي نفساني (منفعت) و ترس. اگر مي خواهيم گناه از صفحه زندگي ما پاك شود، بايد در مرحله اول، گناه را بشناسيم و بدانيم كه چه چيزهايي گناه و موجب فساد و آلودگي روح آدمي و اجتماع بشري است و در مرحله دوم به نقش مخرّب گناهان در زندگي خود و بشر توجه كنيم و آثار منفي آنها را با دقّت درك كنيم.
ب. از القائات، جهت ترك گناه كمك گيريم
براي اين منظور بايد به قلب خود تفهيم كنيم، اگر نماز خوان هستيم پس كلاه برداري براي چه؟ اگر نماز مي خوانيم، پس چرا زنا، چشم چراني، شراب و همراهي با دوست بد...؟ و با توجه به جنبه منفي گناه، از گذشته خود توبه كنيم و با القائات مثبت، اميد به خوب شدن و عوض شدن و ... را در خود زنده كنيم.
ج. از خود نماز در ترك گناهان كمك بگيريم
به هيچ وجه نماز را ترك نكنيم، بلكه همواره عزم و همّت خود را متوجّه ترك گناه كنيم و در هنگام نماز به خلوص و حضور قلب بيشتر توجّه كنيم و از آن جا كه گناه و نماز رابطه متقابل دارند، به موازات ترك گناه به كسب حضور قلب و خالي كردن قلب از اغيار بپردازيم و اين مطلب كه «نماز با توجّه، با گناه منافات دارد» را به قلب تفهيم كنيم و با خود تكرار كنيم كه قلب پر گناه آشيانه حق تعالي قرار نمي گيرد.


3. چشم چراني
چشم چران كسي است كه كنترل چشم خود را ندارد و به هر طرفي خيره مي شود و چه بسا نگهداري چشم از اختيار او خارج شده و به صورت عادت در آمده است كه ترك آن مشكل به نظر مي آيد.
چشم چراني قبل از اين كه براي ديگران مزاحمت و ناراحتي ايجاد كند، براي خود شخص مضرّ است و موجب آشفتگي، اضطراب، عدم اعتماد به نفس، بي حالي و رخوت نسبت به معنويات، مخصوصاً نماز مي گردد. خداوند سبحان زن و مرد را از چشم چراني نهي نموده است. آن جا كه فرموده است:
«قُل للمؤمنينَ يَغُضّوا مِن ابصارِهِم... و قُل لِلمُؤمِناتِ يَغضُضنَ مِن اَبصارِهنَّ...؛[2] به مردان بگو ديدگان خود را فرو خوابانند و.. . به زنان مؤمنه بگو ديدگان خويش را فرو خوابانند».
كسي كه معتاد به چشم چراني شد، فكر و خيال و قلبش مشغول ديده مي شود و روحش آشفته و ذهنش مشوّش مي گردد و هنگام عبادت، قوه خيالش با اين آشفتگي به پرواز در مي آيد و به شاخه هايي پرواز مي كند كه با چشم خود مشاهده كرده است.
درمان
كنترل چشم در همه حال
اگر در بيرون از نماز چشم آزاد بود، محال است هنگام نماز متمركز به خدا شود، اگر در بيرون نماز چشم فرّار بود، در هنگام نماز هم آزاد است؛ يعني هر چه چشم ضبط كرده و ذخيره كرده، هنگام نماز مزاحم مي شود. پس حفظ و كنترل حواس در نماز منوط به حفظ و كنترل چشم در بيرون از نماز است. چگونه ممكن است كسي كه عادت به نگاه پراكني كرده، بتواند هنگام عبادت به طرف محبوب واقعي پرواز كند؟ قلبي كه آشفته محبوب پنداري است، چگونه معشوق واقعي را مي بيند؟
تـو درون نـماز و دل بيرون گـشتها مي كني به جـهاني!
اين چنين حالتي پريشان را شرم نآيد نماز مي خواني؟!


4. عوامل بيروني
در شكل گيري نظام شخصيتي و روحي آدميان، علاوه بر عوامل دروني و فردي، عوامل بيروني نيز مؤثر است و اين واقعيتي است كه دين واقع گراي اسلام به آن توجه كرده است، چرا كه روح انسانها دايماً دستخوش تأثير پذيري از عوامل بيروني است.
از عوامل بيروني، دوست فاسد، مجلس گناه و محيط فاسد را مي توان بر شمرد.

الف. دوست فاسد
همنشيني و مصاحبت با دوست فاسق، اثرات منفي در آدمي مي گذارد، چرا كه شخصيت انسان بستگي به شخصيت دوست و همنشين او دارد و اين واقعيتي غير قابل انكار است كه امام صادق ـ عليه السلام ـ به آن اشاره كرد است:
«المرءُ عَلي دينِ خليلهِ؛[3] دين آدمي بستگي به نوع دين دوست او دارد».
تو اوّل بگو با كيان دوستي پس آن بگويم كه تو كيستي
همنشيني با كسي كه تارك نماز است، موجب ترك نماز يا سهل انگاري در آن مي شود و همان طور كه دوست بد، اثر منفي در انسان مي گذارد، انتخاب دوست خوب، نقش سازنده در آدمي دارد. همنشيني با كساني كه اهل حضور قلب هستند، زمينه را براي تحصيل حضور قلب آماده مي كند.

ب. مجلس و محيط فاسد
مجلس گناه و محيط فاسد خانواده، اجتماع و... جوّ روحي انسان را فاسد مي كند و جوّ روحي فاسد، زمينه لازم را براي رشد معنويات از بين مي برد. به ميزان تأثير پذيري از مجلس گناه و محيط فاسد، معنويات ضعيف مي شود.
به همين جهت است كه امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:
«لا ينبَغي لِلمُؤمنِ اَن يجلسَ مجلساً يُعصي الله فيه و لا يقدرُ عَلي تَغييِره؛[4] شايسته نيست، مؤمن، در مجلسي كه معصيت خدا در آن مي شود و قادر بر تغيير آن نيست، بنشيند». مجالست با گناهكاران، روان آدمي را بيمار نموده و اسارت نفساني را شدّت مي بخشد و ذهن را آشفته مي كند.
چگونه ممكن است كسي در فلان مجلس فساد، پاي فيلم مخرّب ويدئو و ماهواره بنشيند و بعد در محضر خدا حاضر گردد؟ چگونه ممكن است چشمها به تماشاي تصاوير مبتذل و فيملهايي كه رقص فلان رقاص را نشان مي دهد، بپردازند و خاطره آنها در نماز مزاحمت ايجاد نكند؟ چگونه خدا در قلبي كه غير خدا حكومت مي كند، جا دارد؟

5. موانع مقدماتي
نمازگزار براي اين كه بتواند با سكون و طمأنينه در محضر خدا حاضر شود، بايستي تمام موانع را از سر راه بردارد، از جمله موانعي كه بايد برداشته شود، پرخوري، كثرت خواب، جلوگيري از بول، كسالت و خستگي، است.

الف. پرخوري
پرخوري علاوه بر مضرات جسمي و فيزيولوژيكي داراي مضرّات روحي و رواني نيز هست كه از جمله ناراحتيهاي روحي آن، مانع بودن از قلب در نماز است.
پرخوري بيش از حد، موجب بي حالي و كسالت در عبادت و كسالت و بي حالي موجب حواسپرتي در نماز مي گردد.
و در روايتي از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ داريم كه:
«من تعوّدَ كثرةَ الطّعام و الشّرابِ قسي قلبهُ؛[5] هر كس زيادي خوردن و آشاميدن عادت او شود قلبش سياه مي شود».

ب. پرخوابي
پرخوابي هم يك نوع مريضي است كه مبتلا به آن نه تنها توفيق تحصيل حضور قلب پيدا نمي كند، بلكه تارك نماز هم مي شود.
پرخوابي و اعتياد به آن، جسم را بي حال مي كند و موجب ضعيف شدن اراده مي گردد و اعتماد به نفس از آدمي سلب مي شود كه در نتيجه آدمي در مقابل معنويات عكس العمل منفي نشان مي دهد، چنين شخصي در نماز با حالت خواب آلود روبه رو مي شود و هنگام بيدار شدن از خواب، به سختي بر مي خيزد و به علت اسارت خواب، با بي حالي وضو مي گيرد و طوري صورت را مي شويد كه خواب از سرش نپرد و در هنگام نماز در فكر خواب است و با اتمام نماز دستِ و پا شكسته، به طرف رختخواب پرواز مي كند، چرا كه محبوبش خواب است و نماز مزاحم بود.

معنا و مفهوم نماز

نـمـاز در لـغت به معناى پرستش, نياز, سجود, بندگى و اطاعت, خم شـدن بـراى اظـهـار بـندگى و اطاعت و يكى از فرايض دين و عبادت مـخصوصى است كه مسلمانان پنج بار در شبانه روز به جا مى آورند.
نـماز يعنى خدمت و بندگى, فرمان بردارى, سر فرود آوردن و تعظيم كردن به نشانه احترام.
نماز, داروى نسيان و وسيله ذكر خداوند است. نـمـاز, رابـطه معنوى مخلوق با خالق است. نماز يعنى دل كندن از مـاديـات و پـرواز دادن روح; يـعـنى پا را فراتر از ديدنى ها و شنيدنى ها نهادن.

نماز در قرآن و حديث
فـلـسـفـه, فايده و آثار, شرايط و آداب و اوصاف نماز در آيات و روايـات بـسـيارى آمده كه پرداختن به همه آن ها در اين جا ممكن نـيـسـت, لـكـن بـه طور مختصر قطره اى از درياى معارف اسلامى را درباره نماز بازگو مى كنيم.
نماز, بزرگ ترين عبادت و مهم ترين سفارش انبيا است. لقمان حكيم پـسـرش را بـه نـمـاز تـوصـيه مى كند.1 حضرت عيسى(ع) در گهواره فـرمـود: خـدايـم مـرا بـه نـماز و زكات سفارش كرده است.2 حضرت ابـراهـيـم(ع) هـمـسر و كودك خويش را در بيابان هاى داغ مكه آن هـنـگـام كه هيچ آب و گياهى نداشت, براى به پا داشتن نماز مسكن داد.3 پـيـشـوايـان مـعـصوم ـ عليهم السلام ـ هنگام نماز رنگ مى باختند.
گـرچـه بـعـضـى نـمـاز را به خاطر بهشت يا ترس از عذاب جهنم مى خـوانند, اما حضرت على(ع) نه براى تجارت و ترس از آتش, بلكه به خاطر شايستگى خدا براى عبادت نماز مى خواند.4
نـمـاز, اهرم استعانت در غم ها و مشكلات است. خداوند مى فرمايد:
از صبر و نماز در مشكلات كمك بگيريد و بر آن ها پيروز شويد. نـمـاز بـه مـنزله پرچم و نشانه مكتب اسلام است. پيامبر اكرم مى فرمايد: (علم الاسلام الصلوه).
نـماز به منزله سر نسبت به تن است. پيامبر(ص) مى فرمايد: (موضع الصلوه من الدين كموضع الراس من الجسد).5
نـمـاز بـراى اولـياى خدا شيرين و براى غير آنان دشوار و سنگين است. قرآن مى فرمايد: (وانها لكبيره الا على الخاشعين).6
در اهـمـيـت نـمـاز همين بس كه حضرت على(ع) در جنگ صفين و امام حـسين(ع) در ظهر عاشورا دست از جنگ كشيدند و به نماز ايستادند. و آن گـاه كـه بـه عـلى(ع) ايراد گرفتند كه چه هنگام نماز است؟
ايـشـان فرمود: ما براى همين مى جنگيم تا مردم اهل نماز باشند.
در زيـارت نـامـه وارث مـى خـوانيم: (اشهد انك قد اقمت الصلوه; شهادت مى دهم كه تو نماز را برپا داشتى.)
حضرت على(ع) درباره نماز بارها سخن به ميان آورده كه در اين جا به چند نمونه اشاره مى كنيم.
الـف) درباره بركات نماز مى فرمايد: فرشتگان, آنان را در بر مى گيرند و آرامش بر آنان نازل مى شود, درهاى آسمان بر آنان گشوده و جايگاه خوبى برايشان آماده مى شود.7
ب) در خـطـبـه 196 نهج البلاغه گوشه هايى از مفاسد اخلاقى هم چون كـبر و سركشى و ظلم را برمى شمارد و آن گاه مى فرمايد: نماز به هـمـه وجـود انـسـان آرامـش مى بخشد, چشم ها را خاضع و خاشع مى گـردانـد, نـفس سركش را رام و دل ها را نرم و تكبر و بزرگ منشى را محو مى كند.
ج) هـم چـنين در نامه اى به محمد بن ابى بكر مى نويسد: نماز را در وقـت مـعين آن به جاى آر و به خاطر آسوده بودن از كار نماز, پيش از وقت معين آن را برپاى مدار و آن را واپس مينداز.8

آداب نماز و آثار تربيتى آن
شـرايـط و آداب نماز به قدرى زياد است كه تمام نظام ها و روابط انـسـانـى را بـه طور خودكار تنظيم و اصلاح مى كند. توجه به همه آثـار تـربيتى نماز كار مشكلى است ولى ما چند نمونه آن را بيان مى كنيم:
1. ادب در بـرابـر سـخـن امـام جماعت; در نماز جماعت وقتى امام مشغول خواندن حمد و سوره است بايد ساكت باشيم.
2. مـراعات حقوق ديگران; آب وضو, مكان نمازگزار و لباس او بايد حـلال و از مـال ديگران و غصبى نباشد; حتى اگر از مال خمس نداده لباس تهيه كند, نمازش باطل است.
3. تـغـذيـه و بهداشت نمازگزار; اگر نمازگزار از مشروبات الكلى اسـتـفـاده كـرده باشد, تا چهل روز نمازش مورد قبول نيست. لباس نـمـازگـزار نيز بايد پاك باشد و بهتر است به هنگام نماز عطر و مسواك زد و موها را شانه كرد.
4. همسردارى; كسى كه به همسر خود نيش بزند, نمازش قبول نيست.
5. ولايت; كسى كه اهل نماز است ولى تسليم طاغوت ها است و ولايت و حـكـومـت رهـبـران اسلامى را پذيرا نيست, نمازش قبول نيست; گرچه تمام عمر در كنار كعبه باشد.
6. نـظـم و ترتيب; در تمام كلمات و كارهاى نماز نظم و ترتيب به چشم مى خورد.
7. انـعطاف و هم آهنگى; امام جماعت بايد با مردم هم آهنگ باشد; بـه ايـن معنا كه مراعات ضعيف ترين افراد را بكند. اگر كسى دير بـه جماعت رسيد, امام بايد كمى ركوع خود را طول بدهد تا او نيز بـه نـمـاز بـرسد. مردم نيز بايد خود را با امام هم آهنگ كنند; مـثـلا كسانى كه يك ركعت از نماز جماعت عقب هستند و در ركعت دوم بـه جـمـاعـت پيوسته اند, مى توانند با نوعى انعطاف و تغيير در نماز جماعت شركت كنند.
8. اعـتـماد; اگر هريك از امام يا مردم در انجام قسمتى از نماز شـك كـردنـد, بـايـد بـه يك ديگر اعتماد كنند; يعنى با توجه به رفتار ديگرى تصميم بگيرند.
9. ورزش; اگـرچه نماز براى انجام وظيفه الهى است, ولى طراحى آن طـورى اسـت كه در لابه لاى نماز و حركات ركوع و سجود يك نوع حركت ورزشى نيز نهفته است.
10. آمـوزش اجبارى; نمازگزار بايد مسائل و احكام مورد نياز خود را فراگيرد.
11. آگـاهـى از اخـبـار; مـردم با شركت در نمازجمعه و جماعت با اخبار و مسائل دينى و مشكلات مسلمانان آشنا مى شوند.
12. امـر به معروف و نهى از منكر; (حى على الصلوه) در اذان يكى از بزرگ ترين معروف ها است.

معانى بلند عبارات و الفاظ نماز
نـمازگزار با گفتن (الله اكبر) ابهت همه ابرقدرت ها را مى شكند و خـطـ بـطلان بر همه قدرت هاى طاغوتى, وسوسه هاى ابليس و جاذبه هاى مادى مى كشد.
بـا گفتن (بسم الله) به كار خود قداست و كرامت مى دهد و در خود تـوكـل و وابستگى به قدرت غيبى را ايجاد مى كند و به دنيا اعلام مـى كـنـد قدرتى كه من به او پناه آورده ام, سرچشمه مهربانى ها است.
بـا (الـحـمـدلله) گفتن خود را از اطاعت كردن و بله قربان گفتن انسان هاى سفله و پست رها مى كند.
بـا (رب العالمين) قدرت لايزال خداوندى را بر تمام جهانيان حاكم مى داند.
با (الرحمن الرحيم) تمام هستى را از آن خدا معرفى مى كند.
بـا ايـن جمله بيان مى كند كه نه تنها نعمت هاى مادى خداوند ما را احـاطه كرده بلكه نعمت هاى معنوى خداوند نيز ما را فراگرفته است.
بـا گـفتن (مالك يوم الدين) مسير و آينده را مشخص مى كند و ياد روز سخت دادرسى را در دل زنده مى كند.
تـا ايـن جـا, نمازگزار زمينه براى اظهار بندگى و ابراز نياز و مـددخـواهـى از خدا را فراهم مى كند و بعد از اين مرحله با درك عـظـمـت خـدا و رحـمـتش و ابراز نياز خويش مى گويد: (اياك نعبد وايـاك نـسـتـعـين) تنها مطيع امر تو هستيم نه غلام حلقه به گوش جباران و تنها از تو يارى مى طلبيم.
با گفتن (اهدنا الصراط المستقيم) از خدا طلب هدايت مى كند, چرا كـه با پيمودن اين راه او به تمام هوس ها و افراط و تفريط ها و وسوسه هاى شيطانى پشت پا مى زند.
با گفتن (صراط الذين انعمت عليهم) الگوها را مشخص مى كند.
بـا (غـيـر الـمغضوب عليهم ولا الضالين) به گروه هاى انحرافى كه انسان هاى پاك را اغفال مى كنند, هشدار مى دهد.
بـا ركوع در برابر عظمت پرورگار, اظهار بندگى و اطاعت مى كند و فـروتنى و تواضع و خضوع خود را در برابر عظمت پروردگار نشان مى دهد.
با سجده, تذلل و اظهار كوچكى و خاكسارى در برابر خدا را نمايان مى سازد.
ذكـر مـقـدس (سبحان الله) كه در تمام عبادت ها به چشم مى خورد, حـقـيـقـتـى را در بر دارد كه ريشه در همه عقايد و تفكرات صحيح اسـلامـى دوانده است و زيربناى ارتباط انسان با خدا و صفات كمال او اسـت; روح تعبد و مغز عبادت, همان تسبيح است. توحيد و عدل و نـبـوت و امـامـت و معاد براساس تسبيح خدا و منزه دانستن او از عـيـوب و كـمبودها است. توحيد خالص جز با منزه دانستن پروردگار از شريك و شبيه و عيب و عجز محقق نمى شود.

آثار فردى و اجتماعى نماز
نـمـاز تاثير بسزايى در زندگى فردى و اجتماعى فرد دارد. در اين جا برخى از آن ها را فهرست وار بيان مى كنيم.
نمازگزار در مقايسه با كسى كه نماز نمى خواند, احساس آرامش بيش ترى دارد.
هـنـگـامى كه از طريق نماز, روح خود را به معراج مى فرستد و با خـدا و نام او پيوند مى دهد, احساس عزت و قدرت مى كند و از هيچ كس و هيچ قدرتى نمى ترسد.
نـمازگزار هيچ گاه چشمش را به چيزهاى حرام آلوده نمى كند و نمى گـذارد هوس هاى زودگذر و وسوسه هاى شيطانى روح و ذهنش را مشغول كـنـد. در مـقـابل, دامن گيرى مفاسد, جاذبه هاى آلوده موجود در اجـتـمـاع, زلـف هـا و بدن هاى عريان, صحنه هاى بدآموز و تحريك كـنـنده, موسيقى و نغمه هاى حرام چنان پرده اى بر دل هاى افراد بـى نـماز مى كشند كه آنان را توان مشاهده و ارتباط با ظرايف و لطايف و معنويت نيست.
در جـهان امروز كه لجام گسيختگى فرهنگى به طور فزاينده اى سلامت و امـنيت جانى بسيارى از جوامع را به مخاطره انداخته است و همه روزه شاهد طغيان و عصيان گروه هاى مختلف مردم به ويژه نوجوانان و جـوانان هستيم, كيست كه فريادرس اين مردم باشد؟! آيا چيزى جز نـماز و توكل و امدادهاى غيبى خداوندى مى تواند ناجى اين افراد از مـنـجـلاب ايـن گـنـاهان عظيم شود و آن ها را از سقوط به دره نيستى و فلاكت باز دارد؟

آثار و عواقب ترك نماز
تـرك نماز در دنيا و آخرت عواقب تلخى دارد. در قيامت, اهل بهشت از دوزخـيـان مى پرسند: چه چيزى شما را روانه جهنم كرد؟ يكى از پـاسـخ هايشان اين است كه ما پاى بند به نماز نبوديم.9 در جايى ديگر به نمازگزارانى كه در نمازشان سهل انگاراند; يعنى گاهى مى خوانند و گاهى نمى خوانند, مى گويد: واى بر آنان.10
رسـول خدا(ص) فرموده است: (من ترك الصلوه متعمدا فقد كفر; هركه عمدا نماز را ترك كند, از اسلام خارج شده و كافر است.)
در جـايـى ديـگر مى فرمايد: (بين العبد وبين الكفر ترك الصلوه; مرز بين بنده خدا و كفر, ترك نماز است.)11
هيچ انسان با وجدان و متفكرى نيست كه از ابعاد و اسرار و ظرايف نـماز آگاه باشد ولى از كنار آن ها بى اعتنا رد شود, مگر كسانى كـه بـه خـاطر غفلت و بى خبرى, توفيق سخن گفتن با خداوند را از خود سلب كرده اند.

در محضر استاد ...
حواس پرتی در نماز


به گزارش سرویس فرهنگی رویداد ، نوشتار پیش رو، به صورت گزینشی به شرح احادیث شیعی می پردازد، بیشتر احادیث این مجموعه توسط آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی (سخنرانی معظم له در مسجد بازار تهران) از مراجع عظام تقلید شرح و بسط یافته اند.


رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ عَلَیهِ السَّلَامُ قَالَ:
إِذَا قَامَ الْعَبْدُ إِلَى الصَّلَاةِ أَقْبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ بِوَجْهِهِ فَلَا یَزَالُ مُقْبِلًا عَلَیْهِ حَتَّى یَلْتَفِتَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَإِذَا الْتَفَتَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَعْرَضَ عَنْهُ. 1

هرگاه بنده به نماز بایستد، خداوند عزّوجل به او رو می‏كند و مدام متوجّه بنده خویش است، تا اینكه او سه مرتبه از خدا روبرگرداند. هنگامی كه بنده برای مرتبه سوم از خدا منصرف شد، خداوند نیز از او رو برمی‏گرداند.

شرح:
روایت از امام صادق (علیه‏السلام) منقول است كه حضرت فرمودند: آنگاه كه بنده به نماز بایستد، به سوی او ‌خداوند رو می‏كند. تعبیر «أَقْبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ بِوَجْهِه» كنایه از این است كه خداوند نسبت به او عنایت تام و خاص می‏فرماید. ما این‏طوری هستیم كه وقتی می‏خواهیم به كسی خیلی توجه كنیم، با تمام چهره متوجهش می‏شویم. بعد دارد: «فَلَا یَزَالُ مُقْبِلًا عَلَیْهِ حَتَّى یَلْتَفِتَ ثَلَاثَ مَرَّات»؛ یعنی خدا رویش را از او بر نمی‏‏گرداند، تا اینكه این بنده سه بار رویش را از خدا برگرداند. حالا می‏گویم كه منظور از این رو برگرداندن چیست. در ادامه می‏فرماید: «فَإِذَا الْتَفَتَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَعْرَضَ عَنْهُ». یعنی دفعه سوم كه این بنده رویش را از خدا برگرداند، اینجا دیگر خدا رویش را از او بر می‏گرداند.
این ترجمه تحت‏اللّفظی روایت بود؛ امّا به چند نكته هم اشاره كنم. نكته اوّل اینكه معلوم می‏شود اگر بنده رو می‏كند به سوی خداوند، خداوند هم به سوی او رو می‏كند. مطلب اصلی كه از روایت پیدا می‏شود همین است. «إِذَا قَامَ الْعَبْدُ إِلَى الصَّلَاةِ أَقْبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ بِوَجْهِهِ»؛ چرا؟ چون نماز روی‏آوردن به خدا است. این اصل كار است. اگر روی بیاوری به خدا،‌ خدا هم رویش را به طرف تو می‏كند، آن‏هم ‌آن‏طور رو كردن كه عرض كردم «ِبوَجْهِه» است؛ یعنی توجّه تام و عنایت خاص به بنده‏اش می‏كند.

                                                                                                      
هرگاه بنده به نماز بایستد، خداوند عزّوجل به او رو می‏كند و مدام متوجّه بنده خویش است، تا اینكه او سه مرتبه از خدا روبرگرداند. هنگامی كه بنده برای مرتبه سوم از خدا منصرف شد، خداوند نیز از او رو برمی‏گرداند
نكته دوم این است كه تو اگر رویت را از خدا برگردانی، ‌خدا رویش را از تو بر نمی‏گرداند؛ امّا این سقف دارد. یك بار كه از او روی برگرداندی، او رویش را بر نمی‏گرداند. بار دوم هم كه برگرداندی، باز ‌رویش را بر نمی‏گرداند. امّا دفعه سوم اگر از خدا رو برگرداندی، دیگر او هم روی خود را بر می‏گرداند. البته این روایت در مورد نماز است. در نماز رو برگرداندن از خدا عبارت از

این است كه انسان در بین نماز توجهش به غیر خدا باشد. ما در روایات داریم كه اگر كسی دو ركعت نماز بخواند و در نماز حضور قلب داشته باشد، این نماز نمازی است كه یكی از آثارش این است كه تمام گناهان صغیره او آمرزیده می‏شود. در روایتی هم این‏طور آمده است كه توجّه به خدا به این معنا است كه انسان هنگام نماز، نسبت به امور دنیایی حدیث نفس نكند. یعنی حالا كه ایستاده‏ای و داری نماز می‏خوانی، این چند دقیقه را دیگر نرو در مغازه‏ات! فكرت را نبر این طرف و آن طرف! این نماز، همین چند دقیقه كه بیشتر نیست؛ چه خبر است؟!
من یك قضیّه‏ای الآن یادم آمد در مورد یكی از علمای تهران (رضوان‏الله ‏تعالی ‏علیه) كه نمی‏خواهم اسم ببرم و چندین سال است كه فوت كرده است؛ شاید این قضیه را نقل كرده باشم. یادم است كه روز وفاتی بود و به‏اصطلاح ‌تعطیل بود. من هم اتفاقاً نزدیك ظهر جایی در خیابان بودم. ظهر شد و چون ایشان را می‏شناختم رفتم به مسجد ایشان و نمازم را آنجا به جماعت خواندم. نماز تمام شد و بعد آن آقا، در حالی كه جمعیت ایستاده بود، متوجه من شد. البته من جایی ایستاده بودم كه متوجه من نشود، ولی فهمید و آمد پیش من سلام كرد. من همین‏طور رفاقتانه گفتم شما خیلی نمازت را تند می‏خوانی! ایشان گفت به من نگو كه نمازت را تند می خوانی؛ به آنهایی بگو كه دو تا نمازشان را با یك نماز من می‏خوانند!
حالا غرضم این است كه این عجله در نماز برای چیست؟! چند دقیقه كه بیشتر نیست؛ چرا عجله می‏كنی؟! چون در نماز هیچ التفاتی به خدا نیست. این روایت را نگاه كنید؛ می‏گوید كه اگر تو رو بیاوری، من رویم را از تو بر نمی‏گردانم؛ با تمام چهره به تو رو می‏كنم؛ «أَقْبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ بِوَجْهِه»؛ من با تمام چهره به تو توجه می‏كنم. اگر یك دفعه هم برگرداندی، من رو بر نمی‏گردانم؛ دو مرتبه هم كه رو برگرداندی و رفتی، باز هم مورد عنایتی؛ امّا دفعه سوم دیگر از تو رو بر می‏گردانم.
حالا می خواستم این را عرض كنم كه می‏دانید كه یكی از ابزار استجابت دعا نماز است. اصلاً روایت داریم كه هر كسی نماز بخواند ـ‏همین نماز واجب‏ـ و بعد از نماز دعا كند، ‌یك دعای مستجاب دارد. خوب، دعاهای ما پس از نماز مستجاب نمی‏شود؟ چون در نماز متوجه خدا نبودی! متوجه چه بودی؟! متوجه امور دنیایی‏ات بودی. وقتی متوجه نبودی، دیگر اثری ندارد.2


[1]. بحارالانوار، ج 81، ص 241 ؛ وسائل‏الشیعه، ج 7، ص 288
[2]. چهارشنبه،12 آبان 8913 ؛ 26 ذی‏القعده 1431

پدر و مادرانی كه با دلسوزی ساده اندیشانه، فرزند خود را به برپاداری نماز تشویق نمی كنند، خیانت بزرگی از جهت محروم نمودن كودك خویش از این نعمت بزرگ مرتكب می شوند. چرا كه به این ترتیب گویی به آلودگی كودك خویش، به انواع گناهان و انحرافات و بدبختی ها و بیماری های جسمی و روانی، رضایت داده اند و او را به خسارت سنگین در دنیا و آخرت محكوم نموده اند.

رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی ربنا و تقبل دعاء

پروردگارا ! من و فرزندانم را از اقامه كنندگان نماز قرار ده و دعای مرا قبول فرما. (ابراهیم- 40)

عبارت مشهور"العلم فی الصغر، كالنقش فی الحجر"(دانش در كودكی، مانند نقش پایدار در سنگ است)، امروزه با پیشرفت دانش پزشكی و روان پزشكی و به خصوص با پیدایش روان كاوی توجیه كامل علمی پیدا كرده است.

روان شناسی مدرن، با تداعی از مكتب روان كاوی فروید و نظریات "ژان پیاژه"، "جان باولف" و بسیاری از دانشمندان دیگر، به ما می گوید كه مهم ترین دوران زندگی بشر كه به وجود آورنده شخصیت نهایی او خواهد بود، دوران كودكی است. بر این اساس هر قدمی كه در جهت ایجاد سلامت روانی اطفال برداشته شود، به نوبه خود سبب ایجاد جامعه ای سالم و موفق خواهد شد.
اما بزرگ ترین موهبتی كه ممكن است در جهت ایجاد سلامت روانی نصیب یك طفل نورسیده گردد، پای گذاشتن او در خانواده ای مؤمن و نمازگزار است.
تعالیم آیین حیات بخش اسلام كه حتی كوچك ترین مسائل بشری را بدون پاسخ نگذاشته است، از همان بدو تولد نوزاد برای او برنامه ها و روش های متعددی دارد كه عمل به آنها ضامن سعادت و سلامت همیشگی انسان است.
از جمله در بعد سلامت روانی، آیین اسلام به والدین و به خصوص پدر، مؤكداً حكم كرده است كه مثلاً نام نیك بر بچه بگذارند و امروز علمای روان شناسی متفقاً به این نتیجه رسیده اند كه چگونه نام یك كودك در شكل گیری شخصیت او تأثیر گذار است و چگونه یك نام بد ممكن است،موجبات تحقیر كودك(مثلاً تمسخر او توسط همسالان) و در نتیجه تزلزل شخصیتش گردد.

در هر صورت كودكی كه در خانواده مؤمن و نمازگزار به دنیا می آید و زمزمه حیات بخش اذان و اقامه در گوش راست و چپش نخستین نغمه زندگی او می گردد، كودكی است كه گام در مسیری سعادت بخش گذاشته است.
تغذیه كودك تا دو سال به وسیله شیر مادر و بهره مندی كامل او از آغوش پر مهرش كه یك موهبت اسلامی است به او ایمنی محیر العقولی در مقابل بخش عظیمی از بیماری های روانی می بخشد، مثلاً احتمال اضطراب یا افسردگی كه بر اثر جدایی از مادر به وقوع می پیوندد، بسیار كم می شود. چرا كه امروزه روشن شده است اكثر كسانی كه به دام مهلك اعتیاد گرفتار می آیند كسانی هستند كه در كودكی، از شیر و آغوش مادران شان محروم بوده اند.

همچنین درباره آثار مثبت و متعدد، قانون مؤكد اسلامی مبنی بر آزاد گذاشتن كامل كودكان تا سن ۷ سالگی و پرهیز از تنبیه و محدودیت برای آنها می توان تعمق بسیار نمود.
اما بعد دیگر،تأثیری است كه نماز به طور مستقیم بر حالات روانی اطفال دارد و آن بر اثر نماز خواندن خود كودك حاصل می شود.
شروع نماز در سنین كودكی سبب می شود كه او این صفت حسنه را به صورت یك عادت معمول و سازنده در جسم و روان خود، ملكه نماید و جزو برنامه های همیشگی زندگی خود، قرار دهد و در نتیجه از همه فواید نماز، در بعد سلامت روانی در آینده برخوردار گردد.
به علاوه با شروع نماز در دوران كودكی، مفاهیمی مثل خدا و مذهب و دستوراتی مثل تعالیم اسلامی، چنان در ذهن پذیرنده و شفاف كودك كه هنوز سنگینی و تیرگی گناهان ظرفیت های فكری و مغزی او را آلوده نكرده است، جای می گیرد كه امكان شك و تردید در این زمینه در آینده بسیار كاهش می یابد.
این نكته به خصوص باید مورد توجه خانواده هایی قرار گیرد كه با وجود آن كه خود را مسلمان می دانند اما وقتی كه فرزندشان به سن تكلیف می رسد او را به بهانه این كه:
"هنوز خیلی كوچك است !" به خواندن نماز تشویق نمی كنند. این مسئله كه با كمال تأسف به خصوص در مورد دختر بچه ها كه سن تكلیف آنها پایین تر است(۹ سالگی)، شیوع بیشتری دارد، مسبب عوارض مخرب بسیاری در آینده كودك خواهد شد.
در حقیقت پدر و مادرانی كه با دلسوزی ساده اندیشانه، فرزند خود را به برپاداری نماز تشویق نمی كنند، خیانت بزرگی از جهت محروم نمودن كودك خویش از این نعمت بزرگ مرتكب می شوند. چرا كه به این ترتیب گویی به آلودگی كودك خویش، به انواع گناهان و انحرافات و بدبختی ها و بیماری های جسمی و روانی، رضایت داده اند و او را به خسارت سنگین در دنیا و آخرت محكوم نموده اند.
به همین دلیل است كه آیین مقدس اسلام و به خصوص ائمه بزرگوار شیعه(ع) با توصیه های مؤكد، مسلمانان را به آموزش مرحله به مرحله نماز به كودكان فرا خوانده اند و حتی با این كه از مجازات ها و تنبیهات بدنی در مورد كودكان، به خصوص قبل از ۷ سالگی، منع نموده اند در مورد ترغیب به نماز گاهی امر به تنبیه كودكان فرموده اند. در این مورد در حدیثی معتبر از حضرت امام صادق(ع) آمده است كه فرمودند: چون پسر، سه ساله شود، پدر و مادر به او می گویند كه: هفت مرتبه بگو "لا اله الا الله" و چون سه سال و هفت ماه و بیست روز از عمرش بگذرد، به او می گویند كه هفت مرتبه بگوید: "محمد رسول الله" ، پس چهار سالش تمام شود به او می گویند كه هفت مرتبه بگوید: "صلی الله علی محمد و آله" پس چون پنچ سالش تمام شود او را وا می دارند كه خدا را سجده كند.
اما چون شش سالش تمام شود. نماز را به او یاد می دهند و چون هفت سالش تمام شد، وضو را به او یاد می دهند و او را به نماز امر می كنند و چون نه سالش تمام شود وضو و نماز را به خوبی به او می آموزند و از ترك وضو و نمازاو را نهی كنند. پس چون كودك وضو و نماز را یاد گرفت، خداوند پدر و مادرش را خواهد آمرزید.

مفاهیم عمیق این حدیث از جمله این كه اقامه نماز پس از اقرار به توحید و نبوت(كه اساسی ترین اصول اعتقادی اسلام هستند) قرار گرفته و این كه عمل به این حدیث ضامن آمرزش پدر و مادر تلقی شده است، باید به دقت مورد توجه خانواده ها قرار بگیرد.

"برگرفته از كتاب حلیه المتقین"

در هیچ جایی توصیه به غیر اول وقت نشده تا چه رسد به قضا نمودن، مگر از باب اضطرار كه آن هم فقط رفع تكلیف می‌كند و برابری با نماز در وقت را نخواهد داشت. البته اگر كسی از روی عمد نماز را به تأخیر بیندازد تا قضا شود، مورد مۆاخذه قرار خواهد گرفت.
 
سوال: آیا اگر در حین خواندن نماز وقت بگذرد و قضا شود نماز قضا محسوب می‌شود یا فقط كافی است هنگام نیت ،قضا نشده باشد؟

اگر مكلف در آخر وقت نماز؛ مشغول اقامه نماز شود؛ و وقت بگذرد، در صورتی نمازش اداء حساب می‌شود كه یك ركعت نماز در داخل وقت باشد و در صورت شك در این كه وقت لا اقل به مقدار یك ركعت باقى است یا خیر، نماز را به قصد ما فی الذمّه بخواند. (توضیح المسائل (محشى - امام خمینى)، ج‌1، ص 438‌)
سوال: چه آثار و بركاتی در نماز ادا و اول وقت وجود دارد كه در نماز قضا نیست؟

انسان مسلمان و متعبد به اوقات عبادت، بویژه نماز اهمیت می‌دهد؛ چرا كه نماز از مهم‌ترین عبادات است؛ مۆمن باید تلاش كند نماز را در وقت فضیلتش انجام دهد و در آن اوقات خود را به كارهای دیگری مشغول نكند؛ آن‌گونه ‌كه برای كسب مال و ثروت، تحصیل علم و دانش، و دیگر امور زندگی وقت خاصی قرار می‌دهد. انسان مۆمن اگر به دلایلی این عبادت مهم را به تأخیر اندازد، این عبادت دیگر آن نورانیت را نخواهد داشت، و اگر از تأخیرش از سر سهل انگاری باشد، در زمره كسانی است كه نماز را سبك می‌شمارند: «عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ، قَالَ: لَا تَتَهَاوَنْ‏ بِصَلَاتِكَ‏ فَإِنَّ النَّبِیَّ (صلی الله علیه و آله) قَالَ عِنْدَ مَوْتِهِ لَیْسَ مِنِّی مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلَاتِهِ... لَا یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ لَا وَ اللَّهِ».[1] زراره از امام باقر (علیه السلام) نقل می‌‌كند كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنگام مرگ فرمود: كسی كه نماز را سبك شمارد از من نیست و در حوض كوثر بر من وارد نمی‌‌شود.[2]

در منابع حدیثی و روایی ما روایات فراوانی وجود دارد كه علاوه بر تأكید به خواندن نماز در وقت ادا، سفارش به اول وقت دارند، حتی تأخیر آن‌را - اگرچه قضا هم نشود - روا نمی‌‌دانند. این تأكید و سفارش بیانگر اهمیت این فریضه الهی است. برای نماز اول وقت آثار و بركاتی ذكر شده است كه این آثار را نمی‌توان در نماز آخر وقت و قضا یافت.

در این فرصت به چند نمونه از احادیث اشاره می‌شود:

1. امام صادق (علیه السلام) فرمود هر كس نمازهاى واجب را در اول وقت بخواند و درست ادا كند، فرشته آن‌ را پاك و درخشان به آسمان می‌برد و آن نماز فریاد می‌زند خدا نگه‌دارت باشد، چنانچه مرا نگه داشتى، و تو را به خدا می‌سپارم چنانچه مرا به فرشته‏‌اى كریم سپردى، و هر كس بدون ‏عذرى بى‌‏وقت آن‌را بخواند و درست ادا كند، فرشته آن‌را سیاه و تاریك بالا برد، و آن نماز فریاد كشد خدا ضایعت كند چنانچه ضایعم كردى و رعایتت نكند چنانچه رعایتم نكردى... امام صادق (علیه السلام) فرمود: چون نماز واجبى می‌خوانى در وقتش بخوان، و با آن وداع كن كه گویا كه می‌ترسى بدان برنگردى؛ به جاى (محل) سجده‌‏ات نگاهی بینداز، اگر بدانى كسى طرف راست یا چپ تو است خوب نماز می‌خوانى، بدان كه تو برابر كسى هستى كه تو را مى‌‏بیند و تو او را نمی‌بینى. [3]‏
در هیچ جایی توصیه به غیر اول وقت نشده تا چه رسد به قضا نمودن، مگر از باب اضطرار كه آن هم فقط رفع تكلیف می‌كند و برابری با نماز در وقت را نخواهد داشت. البته اگر كسی از روی عمد نماز را به تأخیر بیندازد تا قضا شود، مورد مۆاخذه قرار خواهد گرفت

2. راوی از امام موسى بن جعفر (علیهما السلام) نقل كرده است: نمازهاى واجب كه در اوّل وقت با حدود و شرایط آن خوانده شود، از برگ مُورد كه آن ‌را هنگام سبزى و خوش‌بویى و طراوتش بگیرند خوشبوتر است. پس بر شما باد كه نماز را در اوّل وقت به جاى آورید. [4]

3. «فَأَوَّلُ الْوَقْتِ رِضْوَانُ اللَّهِ وَ أَوْسَطُهُ عَفْوُ اللَّهِ وَ آخِرُهُ غُفْرَانُ اللَّهِ»؛[5] نماز اول وقت خوشنودی خدا را به دنبال دارد؛ در وسط وقت عفو و در آخر وقت غفران.[6]

4. امام صادق (علیه السلام) فرمود برای هر نمازی دو زمان قرار داده شده است. اول وقت و آخر وقت؛ فضیلت در اول وقت است، سزاوار نیست انسان آخر وقت را برگزیند، مگر به دلیلی؛ چرا كه آخر وقت برای بیمار یا كسی كه عذری دارد، قرار داده شد. اول وقت خوشنودی خدا را به دنبال دارد و آخر وقت موجب بخشش خواهد شد. [7]

با توجه به این روایات، به روشنی تفاوت نماز ادا با قضا روشن می‌شود؛ چرا كه آثار و بركاتی را كه برای نماز بیان كرده‌اند؛ مانند معراج بودن برای مۆمن، باز دارندگی از فحشا و منكرات، تقرب به پروردگار و... این آثار به طور طبیعی در نمازی كه در اول وقت با آداب و شرایط خوانده شود، وجود خواهد داشت كه اینها نه تنها در نماز قضا كه حتی در نماز غیر اول وقت یافت نخواهد شد.

با توجه به مطالبی كه بیان شد، در هیچ جایی توصیه به غیر اول وقت نشده تا چه رسد به قضا نمودن، مگر از باب اضطرار كه آن هم فقط رفع تكلیف می‌كند و برابری با نماز در وقت را نخواهد داشت. البته اگر كسی از روی عمد نماز را به تأخیر بیندازد تا قضا شود، مورد مۆاخذه قرار خواهد گرفت.

 

پی نوشتها:

[1]. كافی، كلینی ج ‏3، ص 269

[2]. درباره فضیلت نماز اول وقت ر. ك: امام خمینی، چهل حدیث، ص 425، ح 17

[3]. ابن بابویه، محمد بن على، ‏الأمالی، ص 256

[4]. ابن بابویه، محمد بن على، ‏ثواب الأعمال و عقاب الأعمال،‏ ص 36

[5]. محدث نوری، حسین، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 3، ص 101

[6]. در زبان عرب میان عفو و غفران تفاوت وجود دارد كه در جای خود باید بدان پرداخت.

[7]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 3، ص 101.

بی شك اقامه نماز اول وقت و اهتمام به این ستون برجسته دین، یكی از بارزترین نشانه های محبان و شیفتگان واقعی حضرت اباعبدالله الحسین (ع) است.

حماسه عاشورا شورانگیز‌ترین و بزرگترین حماسه تاریخ بشری است كه احساسات میلیون‌ها انسان را برانگیخته و از مرزهای جغرافیایی و اعتقادی نیز در گذشته است و شگفت و تعجب از اینكه قداست خویش را در میان سایر ادیان نیز حفظ كرده ودر اینجا نهضت حسینی توسعه یافته «كل ارض كربلا» گویا همه جهان زمین كربلاست.

 ارزش و اعتبار و عظمت شخصیت دلربای امام حسین‌(ع) و نهضت آن بزرگوار امروز همه را تحت تاثیر قرار داده، به طوری كه نه تنها دوستان و پیروانش، بلكه بیگانگان هم در مقابل نام با شكوه و خواستنی او سر تعظیم فرود می‌آورند و قیام مقدس كربلا را با احترام و تكریم یاد می‌‌كنند، آن هم نه در برهه‌ای از زمان، بلكه هر چه از تاریخ وقوع آن می‌گذرد بر عظمتش افزوده می‌شود به طوری كه بسیاری ازكشورها به ایمان این امام همام اعتراف كرده‌اند

امام حسين  عليه السلام  در وصيت نامه اي كه به  برادرشان محمد بن حنيفيه  مي نويسند مي فرمايد: من يك مرد جاه طلب، مقام طلب، اخلالگر مفسد و ظالم نيستم؛ قيام من قيام اصلاح طلبي است؛ قيام و خروج كردم براي اينكه مي خواهم  امت جد خودم را اصلاح كنم؛ من مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيره جدم رسول خدا و پدرم علي بن ابيطالب رفتار كنم.

امام حسین(ع) كه با تمام اهلبیت(ع) خود به این قیام آماده بود هدف های بزرگی داشت كه یكی از این اهداف زنده نگهداشتن فریضه امر به معروف و نهی از منكر است. در حال حاضر هم هفته اول محرم را هفته امر به معروف نام گذاری شده است.

از اهداف بزرگ دیگر امام حسین(ع) بر پا داشتن نماز اول وقت می باشد، همانطور كه می دانید امام حسین(ع) در روز عاشورا با تمام مشكلات و در جنگ بودن نماز خود را به پا داشت و از این امر مهم قافل نشد.

نماز ظهر عاشورا روایتی است از جنس آسمان كه هر صاحب دلی را متحیّر می‌كند. گرمای شدید هوا، تشنگی فراوان‌، بی‌شرمی دشمنان‌، خطر تیرها و یورش‌های بی‌امان‌، اندوه شهادت یاران و بسیاری از علل و عوامل دیگر، هیچ كدام در آن روز تاریخی نتوانست كوچك‌ترین خللی در برپایی این فریضه مقدس ایجاد كنند و امام حسین (ع) این گونه راه را بر همه بهانه‌گران و مستمسكان برای ترك نماز بست و اهمیت و عظمت‌ آن را یادآور شد.

تقاضای تأخیر جنگ به خاطر نماز
در روز نهم محرّم، «عمر سعد» و دیگر سران نظامی تصمیم گرفتند كه با یك حمله عمومی كار را یكسره كنند، حركت لشگرها و بالارفتن گرد و غبارها همه را متوجّه خود ساخت، امام حسین‏ علیه‌السلام برادرش حضرت عبّاس‏ علیه‌السلام را فرستاد تا علّت حركت سپاه دشمن را بداند.
امام حسین‏ علیه‌السلام فرمود: «برادرم تو به جای من سوار شو و به نزد اینان برو و به ایشان بگو چیست شما را و چه می‏خواهید؟ و از سبب آمدن ایشان پرسش كن»، حضرت عبّاس علیه‌السلام رفت، بازگشت و فرمود: «می‏گویند یا با یزید بیعت كن و یا آماده نبرد باش».
حضرت اباعبدالله‏ علیه‌السلام به برادر فرمود: «به سوی آنان بازگرد و تلاش كن جنگ را به فردا واگذاری تا ما امشب را نماز بخوانیم و به دعا و استغفار بگذرانیم، خدا می‏داند من از كسانی هستم كه نماز و قرآن خواندن و زیاد دعا كردن و استغفار را دوست دارم».


شب عاشورا

امام سجاد علیه‌السلام می‌فرماید: «پدرم در شب عاشورا تا صبح مشغول نماز، قرآن و استغفار بود و همچنین اصحاب او تا صبح یا درحال ركوع بودند یا در حال سجده و دعا به حدی كه 32 نفر از لشكر «عمر سعد» به جمع یاران امام پیوستند».

اذان صبح عاشورا

صبح عاشورا حضرت امام حسین علیه‌السلام خود اذان و اقامه گفته و نماز صبح را با اصحابشان خواندند
و هم چنین اذان ظهر را نیز حضرت اباعبدالله‏ علیه‌السلام گفتند. (توجّه به مستحبّات در سخت‏ترین شرایط)، قابل توجه است كه اباعبدالله الحسین علیه‌السلام در صبح روز عاشورا آخرین روز عمرش اقتدا به پدر بزرگوار خود كرده و همان گونه كه امیرالمؤمنین علیه‌السلام در صبح نوزدهم ماه مبارك رمضان خود اذان گفتند، امام حسین علیه‌السلام هم در صبح عاشورا با داشتن مؤذن مخصوص خودشان اذان گفتند.


 اذان ظهر عاشورا

... آن گاه به یاران فرمود: «به كوفیان بگوئید، دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانیم»، كوفیان مخالفت كردند، حضرت اباعبدالله‏ علیه‌السلام خود اذان گفت، وقتی اذان تمام شد، خطاب به «عمر سعد» فرمود «وای بر تو ای پسر سعد! آیا احكام اسلام را از یاد بردی؟ آیا جنگ را متوقّف نمی‏كنی تا ما نماز خود را و شما نماز خود را بخوانید و سپس به پیكار برگردیم؟»
عمر سعد جواب نداد، امام‏ علیه‌السلام فرمود «شیطان بر او چیره شده است»

اقامه نماز در ظهر روز عاشورا

امام هنگام نماز به «زهیر بن قین» و «سعید بن عبدالله» فرمود: «شما دو نفر جلو بایستید تا من نماز ظهر را بخوانم».

 بدون شك امام حسین (ع) می‌توانست نماز ظهر را به صورت فرادا و در خیمه خود بخواند، اما پیش روی دشمن نماز سید سالار شهیدان(ع) در ظهر عاشورا غیر از جنبه معنوی‌،دارای بعد سیاسی و اجتماعی نیز بود؛ یعنی اگر عاشورا عالی‌ترین و ناب‌ترین جلوه‌های ارزش الهی و انسانی‌، نقطه اوج و قله رفیع تابناك‌ترین آموزه‌ها و مفاهیم ولایت است‌ و اگر عاشورا را تحقق آرمان‌ها و تبلور صداقت اسلام بدانیم‌، پس نماز ظهر عاشورا نماینده تمام عیار ارزش و اعتبار است كه نماز در این مكتب آسمانی دارد و از این منظر نماز ظهر عاشورا پیام نهضت حسین (ع) را دارد.
نازم به قیام و قامت والایت
هنگامه عشق‌، چشم چون دریایت‌
خاموش در آن میانه غوغا كردی
نازم به نماز ظهر عاشورایت‌

نماز باید در جامعه، علنی اقامه شود «وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ»، بدین جهت امام حسین علیه‌السلام با آنكه می‌توانست در خیمه نماز بخواند و با اینكه نمازش شكسته بود، در مقابل جمعیت نماز را به پاداشت، هنگام اقامه نماز در ظهر عاشورا 30 تیر به سوی حضرت رها شد؛ یعنی تقریباً در برابر هر كلمه از حمد و ركوع و سجده ، یك تیر به سوی امام پرتاب شد، دو نفر برای اقامه همین دو ركعت در خون خود غلطیدند، به راستی نماز چیست كه در عصر تاسوعا هنگامی كه به سید الشهدا علیه‌السلام پیشنهاد حمله می‌شود، آن حضرت پس از چند نوبت گفت‌وگو، جنگ را یك روز به تأخیر می‌اندازند و می‌فرمایند «إِنّی أَحِبُّ الصَّلاةَ» و نفرمود: می‌خواهم نماز بخوانم؛ بلكه فرمود «من نماز را دوست دارم». بسیاری از ما نماز می‌خوانیم، ولی چقدر مثل مولایمان حسین (ع) بدان عشق می‌ورزیم ؟
 
در هر نفسش سوز و گداز است حسین‌(ع)
سرچشمه هر راز و نیازی است حسین‌(ع)
می‌خواند نماز آخرین را در خون‌
یعنی كه فدایی نماز است حسین‌(ع)

برپایی یكپارچه نماز ظهر عاشورا در شهر

حال چه خوب است كه نماز خود را در اول وقت بخوانیم چرا كه یكی از اركان و مولفه های نهصت حسینی نماز می باشد و چه خوب تر كه در روز عاشورادر هر مكان و محلی كه هستیم نماز خود را بعد از اذان و اگر بتوانیم به جماعت بخوانیم تا نماز ظهر عاشورای امام حسین(ع) را زنده نگه داریم.
باید این امر بگونه ای فرهنگ سازی شود كه  وقتی اذان ظهر عاشورا را شنیدیم در مغازه، خیابان، دسته عزاداری، مجلس روضه، محل كار و هرجای دیگر بر سر سجاده نماز خود حاضر شویم تا این فریضه مهم را ادا كنیم.باید بگونه ای فرهنگ سازی شود كه در این وقت بابركت همه چیز از حركت بایستتد، مثلا دسته  های عزاداری توقف كند و همه در تمام شهر به نماز جماعت رو آورند و چه زیباست كه شهر مقدس قم پیشرو در این امر باشد.

چرا زنان اگرچه در خانه تنها باشند باید حجاب خود را در نماز حفظ كنند؟

باید دانست اهمیت و فواید نماز در زندگى انسان داراى ابعاد بسیارى است، كه مهمترین آن رشد روحیه عبادت و ارتباط با خدا و همچنین نهادینه شدن رفتارهاى صحیح فردى و اجتماعى است مانند رعایت نظم در زندگى با التزام به اوقات نماز و رعایت حقوق دیگران با خوددارى از غصب مكان و لباس و نسبت به زنان نیز رعایت حجاب و پوشش در نمازهاى پنج‏گانه تمرین مستمر براى نهادینه شدن این رفتار شایسته براى زنان در طول روز و در ارتباط با دیگران مى‏باشد. حتى در مورد مردان نه تنها با بدن عریان نماز خواندن باطل و دور از روح خضوع و احترام به ساحت مقدّس پروردگار است بلكه بهتر این است كه علاوه بر پوشش مقدار واجب با لباسى نماز بخواند كه نشانه احترام باشد اما از آنجا كه اهمیت پوشش براى زنان بیشتر است بر آنان واجب شده است.

البتّه حكمت اصلى این حكم را خداوند متعال مى‏داند اما مى‏توان گفت كه شكى نیست كه خداوند از همه چیز و در همه حال با خبر است و پوشیده و پنهان براى او مفهومى ندارد، با بندگان خود نیز نامحرم نیست، ولى انسان در حالت عبادت، خود را در حضور خدا مى‏بیند و با او سخن مى‏گوید و به راز و نیاز با او برمى‏خیزد.

«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ
الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» ؛
؛توبه 9، آیه 105
«بگو: عمل كنید! خداوند و فرستاده او و مؤنان، اعمال شما را مى‏بینند! و به زودى، به سوى داناى نهان و آشكار، بازگردانده مى‏شوید؛ و شما را به آنچه عمل مى‏كردید، خبر مى‏دهد!».

در چنین حالى باید مناسبترین لباس را در حضور او پوشید و روشن است كه مناسب‏ترین لباس براى زن همان لباس كامل است، یعنى لباسى كه نشانه عفّت و پاكدامنى اوست و بهترین حالات او را منعكس مى‏كند، تنها چنین لباسى شایسته حال عبادت باشد.

شیوه روان تفسیرآیات قرآن عظیم الشان، توسط حجت الاسلام والمسلمین قرائتی درتفسیر نور ایشان جمع شده است كه در اینجا به تفسیر یك آیه در موضوع یاد خدا می پردازیم:

فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُكْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَما عَلَّمَكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (البقرة/۲۳۹)‏

پس اگر (از دشمن یا خطرى) بیم داشتید، پیاده یا سواره (به هر شكل كه مى‏ توانید نماز گزارید) و آنگاه كه ایمن شدید خدا را یاد كنید، همانگونه كه آنچه را نمى ‏توانستید بدانید به شما آموخت.

نكته ‏ها:
در قرآن گاهى به جاى كلمه‏ ى «صلوة»، كلمه «ذكر» گفته شده است، چنانكه درباره نماز جمعه مى‏ فرماید: «فاسعوا الى ذكر اللّه» به سوى ذكر خدا بشتابید. و یا خداوند به موسى ‏علیه السلام مى ‏فرماید: «اقم الصلوة لذكرى» نماز را بپادار تا یاد من باشى. در این آیه نیز مراد از «فاذكروا اللّه» نماز است.

آرى، فلسفه و روح نماز، یاد خداوند است.
این آیه اشاره به نماز خوف دارد كه در شرایط جنگى با احكام مخصوصى كه در فقه آمده است، اقامه مى‏ شود.

در احادیث مى‏ خوانیم كه پیامبرصلى الله علیه وآله در جنگ احزاب با اشاره نماز خواندند و حضرت على‏ علیه السلام در بعضى از جنگ‏ها دستور مى ‏دادند كه هنگام جنگ با ایماء و اشاره نماز بخوانند. امام كاظم ‏علیه السلام در جواب شخصى كه پرسید: اگر حیوان درنده ‏اى به ما حمله كرد و وقت نماز تنگ بود چه كنیم؟ فرمودند: با همان وضعى كه دارید نماز بخوانید، گرچه پشت به قبله باشد.(۱)

پیام‏ها:
۱- نماز، در هیچ حالى ساقط نمى‏ شود. «فان خفتم فرجالا او ركبانا»
۲- در اسلام عسر و حرج نیست. وقتى امكان استقرار بدن و یا ایستادن به سوى قبله و یا سایر شرایط نباشد، حذف مى‏ شوند. «فرجالا او ركبانا»
۳- نماز، شكر نعمت است. «فاذكروااللّه كما علّمكم»
۴- بعضى از مسائل را انسان نمى‏ داند، ولى مى‏ تواند به تجربه بدست آورد. ولى بعضى از مسائل را انسان نمى ‏داند و نمى ‏تواند كه بداند، مگر از طریق وحى. «ما لم تكونوا تعلمون» ونفرمود: «لا تعلمون»
——————————
۱) تفسیر نمونه، ج‏۲، ص ۱۴۸ ونورالثقلین، ج‏۲، ص‏۲۳۹.

 

ما «نماز» نمى‌خوانیم. آنچه ما به جا مى‌آوریم صورت ظاهرش شبیه نماز است و ما تنها اداى نماز را در مى‌آوریم! كسى كه وقتى «السلام علیكم و رحمة اللّه و بركاته» مى‌گوید تازه یادش مى‌آید كه نماز مى‌گزارده است، آیا به راستى «نماز» خوانده است؟!

مادر همه ارزش ها و كمالات انسانى «ایمان به خدا» است. در روایات ما آمده است كه: «اَلصَّلوةُ معراج المۆمن»؛(1) نماز معراج مۆمن است؛ پس چرا ما سال ها نماز مى‌خوانیم و حتى یك بار نیز احساس نمى‌كنیم به معراج رفته باشیم؟! قرآن مى‌فرماید: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ ...»(2) همانا نماز از كار زشت و ناپسند باز مى‌دارد؛ پس چرا ما عمرى است نماز مى‌خوانیم، ولى هنوز این همه مرتكب گناه و اعمال زشت مى‌شویم؟! و ده ها اثر دیگر كه در آیات و روایات ذكر شده، ولى ما آن را در خود نمى‌بینیم.

زیرا ما «نماز» نمى‌خوانیم. آنچه ما به جا مى‌آوریم صورت ظاهرش شبیه نماز است و ما تنها اداى نماز را در مى‌آوریم! كسى كه وقتى «السلام علیكم و رحمة اللّه و بركاته» مى‌گوید تازه یادش مى‌آید كه نماز مى‌گزارده است، آیا به راستى «نماز» خوانده است؟! بسیارى از ما مسایلى را كه در فرصت هاى دیگر نمى‌توانیم به آنها فكر كنیم به وقت نماز موكول مى‌كنیم تا در حین نماز به تحلیل و بررسى آنها بپردازیم! نمازهایى كه ما مى‌خوانیم نه تنها موجب تكامل ما نمى‌شود، كه ما باید از آنها توبه كنیم!

اگر كسى در حالى كه با شما سخن مى‌گوید، رویش را به سویى دیگر كرده و مرتب بالا و پایین و چپ و راست را نگاه كند، آیا آن را بزرگ ترین اهانت و بى احترامى به خود تلقى نمى‌كنید؟! به راستى عبادت ها و نمازهاى ما «اهانت» است یا «عبادت»؟! در روایتى از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است كه حضرت مى‌فرمایند: آیا كسى كه چنین نمازى مى‌خواند، نمى‌ترسد از این‌كه خداى متعال او را به صورت الاغى مسخ نماید؟!

هر جمله و ذكرى را كه مى‌گوییم به معنا و مفاد آن توجه داشته باشیم. این چیزى است كه حتماً باید بر آن اصرار بورزیم. اگر در یك نماز، موفق به این كار نشدیم، در نماز بعدى حتماً سعى كنیم كه این كار را انجام دهیم. اگر در نماز بعدى هم موفق نبودیم، در نماز پس از آن سعى كنیم، و خلاصه، این امرى است كه حتماً باید به آن دست پیدا كنیم

سه گام اساسی برای استفاده از روح و حقیقت نماز

نماز یعنى اینكه بنده در برابر خداوند بایستد و اظهار بندگى كند و دست نیاز به سوى او داشته باشد. كسى كه به نماز مى ایستد باید محضر خدا را درك كند و بداند در برابرچه مقامى ایستاده است ودر نتیجه، وظیفه بندگى را با نهایت خضوع و خشوع به جاى آورد.
 
گام اول: توجه، به آنچه می كنیم

اولین گام براى نایل شدن به حقیقت و روح نماز این است كه توجه داشته باشیم كه چه مى‌كنیم . از همان ابتدا كه براى تكبیرة الاحرام مى‌ایستیم و قبل از آن ‌كه «اللّه اكبر» بگوییم، باید توجه كنیم كه براى چه این جا ایستاده‌ایم و مى‌خواهیم چه بكنیم. حتى جلوتر از آن، از همان اولین كلمه و جمله‌اى كه شروع به اذان و اقامه مى‌كنیم، توجه داشته باشیم كه این جملات براى چیست.


گام دوم: توجه به آنچه می گوییم

گام دوم براى خواندن نمازى كه بتوانیم از آن بهره ببریم، این است كه هر جمله و ذكرى را كه مى‌گوییم به معنا و مفاد آن توجه داشته باشیم. این چیزى است كه حتماً باید بر آن اصرار بورزیم. اگر در یك نماز، موفق به این كار نشدیم، در نماز بعدى حتماً سعى كنیم كه این كار را انجام دهیم. اگر در نماز بعدى هم موفق نبودیم، در نماز پس از آن سعى كنیم، و خلاصه، این امرى است كه حتماً باید به آن دست پیدا كنیم. براى این كار مى‌توانیم به این صورت عمل كنیم كه قبل از اداى هر جمله اى، ابتدا معناى آن را در ذهن حاضر كنیم و سپس آن جمله را ادا كنیم.

گاهى لطف و عنایت تا بدان حد است كه در هنگام سخن گفتن با او در حالى كه ما غافلیم و توجهمان به چیزهایى دیگر است، خداى متعال خود دست ما را مى‌گیرد و قلب ما را متوجه خود كرده و مى‌فرماید: «بنده من كجایى؟! من با تو و به یاد تو هستم، تو در كجا سیر مى‌كنى؟! بیا و روى دلت را به من بنما و با من نجوا كن!»
اگر كسى در حالى كه با شما سخن مى‌گوید، رویش را به سویى دیگر كرده و مرتب بالا و پایین و چپ و راست را نگاه كند، آیا آن را بزرگ ترین اهانت و بى احترامى به خود تلقى نمى‌كنید؟! به راستى عبادت ها و نمازهاى ما «اهانت» است یا «عبادت»؟! در روایتى از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است كه حضرت مى‌فرمایند: آیا كسى كه چنین نمازى مى‌خواند، نمى‌ترسد از این‌كه خداى متعال او را به صورت الاغى مسخ نماید؟!

 
گام سوم: تناسب باور قلبى مان با اذكار نماز

مرحله سوم در این مسیر آن است كه سعى كنیم حال و باور قلبى ما نیز متناسب با همان چیزى باشد كه به زبان مى‌آوریم. اگر در نماز مى‌گوییم: «إِیّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیّاكَ نَسْتَعِینُ»، باید حالمان نیز به گونه‌اى باشد كه واقعاً جز خدا از هیچ كس دیگرى یارى نخواهیم و امید و اعتمادمان به كسى جز او نباشد. وقتى تكبیرة الاحرام و «اللّه اكبر» مى‌گوییم، باید باور قلبى مان نیز این باشد كه خدا را «بزرگ ترین» بدانیم.

در هر حال، راه هاى متعددى براى خروج از غفلت و توجه به خداى متعال وجود دارد. همه این راه ها متوقف بر نوعى معرفت و شناخت است. اگر بخواهیم در حال نماز خشوع داشته باشیم و متوجه ذات اقدس متعال گردیم، باید از پیش، این معرفت ها را كسب كنیم و آنها را پیوسته وجهه نظر خود قرار دهیم. به ویژه بایستى دقایقى قبل از نماز، به معارفى كه از پیش كسب كرده‌ایم. توجهى خاص بنماییم؛ این كار در ایجاد خشوع در حین نماز، بسیار مۆثر است.

بارالها ما را از خواب غفلت بیدار كرده، به سوى خود متوجه نما و قلب و دل ما را نسبت به خود خاشع گردان و نمازهاى ما را «نماز خاشعان» قرار ده؛ آمین. و آخر دعوانا أن الحمدللّه رب العالمین.

 

پی نوشت ها:

1. ارشاد القلوب، ج 2، ص 217.

2. سوره مباركه عنكبوت، آیه 45.

 

 مصطفی لعل شاطری شاید شما نیز افرادی را دیده باشید كه در پی بجا آوردن اذكار و اعمالی می باشند كه در آن اجر و ثوابی عظیم نهفته باشد، حال آن كه در این بین از شب زنده داری و برپایی نماز شب در دل سحر غافل اند، عملی كه جز ذات اقدس الهی بر پاداش آن آگاهی ندارد!

بنابر روایات ائمه اطهار(ع) سحرخیزان به مقامی می رسند كه فرشتگان الهی، در پشت سر آنان ایستاده و ثواب آنها را می نویسند به نحوی كه رسول خدا (ص) می فرمایند: بنده ای كه نماز شب نصیب او شده، هنگامی كه برای خداوند بیدار شود و وضو بگیرد و وضوی كامل، و با نیت خالص و قلب سالم و بدن خاشع و چشم گریان برای خدا نماز بخواند(خداوند) پشت سر او «نُه» صَف از فرشتگان را به صَف می كند، كه جز خدا كسی نمی تواند آن ها را شمارش كند، چنانچه یك طرف صف در مشرق و طرف دیگر در مغرب است و هنگامی كه آن فرد نماز خود را تمام كند خدا به تعداد آن فرشتگان برای او درجه و ثواب می نویسد.

همچنین در حدیثی دیگر امام صادق (ع) در باب ثواب و پاداش این عمل می فرمایند: هیچ كار خوبی نیست كه انسان انجام دهد جز اینكه برای آن در قرآن پاداشی بیان شده است، مگر نماز شب، كه خداوند پاداش آن را مشخص نكرده، به خاطر بزرگی و عظمت آن پیش خودش، بلكه فرموده است: (هنگامی كه مومنین) خود را از بستر خواب حركت می دهند (در دل شب) و با بیم و امید خدای خود را می خوانند و از آنچه روزی آن ها كردیم انفاق می كنند، هیچ كس نمی داند پاداش نیكوكاریشان چه نعمت ها و لذت های بی نهایتی است كه برای آن ها در نظر گرفته شده است، و بی شك اجر و ثواب آن در عالم غیب برای آن ها ذخیره شده است.

منابع:
۱- بحارالانوار، ج۸۷: ۱۳۷؛ ج۸: ۱۲۶٫
۲- فضایل و آثار نماز شب: ۴۸ص

تعداد صفحات : 2

درباره ما
به فرزندان خود بیاموزید که چگونه زندگی کنند و چگونه بمیرند که این دنیا ، دنیایِ آزمایش است . ما سعی کرده ایم با افتتاح این وبلاگ با تلاش دانش اموزان مدرسه ی شهدای بسیج و حاج اقا حسین متقی (که خیلی در افتتاح این وبلاگ به ما کمک کردن) بزرگی دین اسلام رابا کمک شما به همه ی مردم جهان نشان دهیم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 47
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 25
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 21
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 27
  • بازدید ماه : 99
  • بازدید سال : 808
  • بازدید کلی : 4,916
  • کدهای اختصاصی

    ساعت فلش برای وبلاگ و سایت




    Content on this page requires a newer version of Adobe Flash Player.

    Get Adobe Flash player



    دریافت کد پلیر
    تاریخ روز